- 28
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت فاطمه (س) شب سوم فاطمیه دوم 92 - محمود کریمی
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب سوم فاطمیه دوم با صدای محمود کریمی، 1392
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - مانده در افسوس این عالم این افسوس بی اندازه در آغاز این ماتم غمی بی انتها داغ غم روح خدا در هیبب ادم افسوس غمش ناباورانه قصه ای دلگیر اما عاشقانه درد و رنجی بی کرانه رنج های بی کران بانو جوان بانوی حیدر بر زمین و اسمان بانو جوان بانوی بی همتا و اما حیف از ان بانو حیف از ان بانو که رازی داشت رازی اسمانی در همه حالات خود راز و نیازی داشت در اوج نمازش اسمانی داشت اما حیف از ان دست قنوتی که در ان پر بود از بیچاره و ناچار از درمانده و بیمار از درد و گرفتار گنه کاران گرفته تا بده کار و دو دست خویش وا می کرد و کل درد مندان را دعا می کرد از روز ازل تا انتها در ربنا خود را رها می کرد اما حیف از ان بانو که در روز ازل وقتی خدا از نور ذاتش افرینش کرد او را افرید و بر خودش بالید و با دست خداوندی نوازش کرد او را بر فرمودش که زهرا جان نیایش کن مرا بعدش سفارش کن چه می خواهی و بعد از ان نبی و مرتضی و سیزده معصوم را در محضر او افرید و مرتضی را شوهر او بر گزید و آینه در آینه تکثیر می فرمود ذاتش را ولی بخشید بر ان ها صفاتش را و در آخر همه پشت سر بانو به او قالو بلا گفتند اما حیف از آن بانو که می دانست اسرار بزرگی که در آن گم بود این عالم ولی در بین مردم بود می دانست اسرار بنی آدم ولی هرگز به روی خود نمی آورد آبی را به جوی خود نمی آورد دستی را به سوی خود نمی آورد جز دست فقیری یا اسیری و خودش سهمی نبرد از این جهان غیر از گلیمی یا حصیری حیف از ان دستی که پر می کرد با نان خودش دستان سائل را در دامان خود
-
روضه - حیف از ان خون پاکی که … حیف از آن خون پاکی که وجودش در رگ خون خدا خون خدا را با نسب می کرد و زینب دخترش را خون مادر زینت شاه عرب می کرد آن خون نسل ها را تا قیامت به سیادت منتصب می کرد از هرم حریم آن خورشید تب می کرد پیغمبر به آن عرض ادب می کرد آن خونی که روزی در میان شعله ها ردی از آن بر روی یک دیوار می جوشید رد سرخ دیگر روی خاک کوچه جاری می شد و در لابه لای رد پا ها راه وا می کرد و دنبال علی میرفت آری حیف این شب ها خدا هم ناله دارد مرتضی در خانه اش بیمار هجده ساله دارد بر تنش پیراهنی با نقش لاله دارد قد خمیده چادرش را با همان حال روی صورت کشیده درد این خون سرفه های سرخ امانش را بریده حرمت موی سپیدش چند روزی می شود که بر همه واجب شده در مدینه بین کل پیرزن ها حرف بانوی علی ابن ابی طالب شده درد ها بر جان او غالب شده برده توانش عمق زخم و در هایش میرسد تا استخوانش دگر هر شب علی بهر تسلی دلش در پیش چشمش کودکانش را نوازش می کند تا او کمی آرام باشد آری بیشتر در پیش چشم محتضر باید به طفلانش محبت کرد تا دلواپسی را کم کند از درد جان دادن خدا یا روزی اما بین گودالی تن در خاک و خون و رفته از حالی صدای ضجه ها و گریه های کودکان را می شنید او از میان خیمه ها در بین گودال و در آن حالت خودش میدید لشکر میرود با نیت غارت به سوی خیمه های بی پناه و میکشید از سینه آه و در میان قتلگاهش ناله ها میزد حسین و از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین و دست و پا میزد حسینو .... ای حسین حسین حسین
-
زمینه - گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا تو تو بستری دلگیرم شبای آخری دلسیرم بدون من بری می میرم ، می میرم ، می میرم چقدر خزونه چشات دلگیره ، دلم بهونه برات میگیره خونه بدون صدات زندونه ، علی بدون نگات می میره وای من می میرم اگه تو از کنارم بری اصرار نکن نمی تونم بذارم بری اشک ما به پات می ریزه خواهش بچه هات ناچیزه خونه بی خنده هات پاییزه ، پاییزه ، پاییزه بازم همه نفسات خونینه ، بازم گوشه ی لبات خونینه حسن دوباره باهات تب کرده ، ببین چشای گلات خونینه وای آروم بگیر حالا که کنج این بستری اصرار نکن نمیتونم بذارم بری من می میرم اگه تو از کنارم بری اصرار نکن نمی تونم بذارم بری دل نگو دلم ویرونه ، یه چیزی تو دلم میخونه داغ تو رو دلم می مونه ، می مونه ، می مونه چرا خمیده تر از دیروزی ، چرا برا حسن هی می سوزی چرا با شهادتین این شبها ، پیرن برای حسین می دوزی وای گریه نکن داره می باره اشکه حسین از حال نرو برا لبای خشک حسین من می میرم اگه تو از کنارم بری اصرار نکن نمی تونم بذارم بری
تاکنون نظری ثبت نشده است.