- 20
- 1000
- 1000
- 1000
شب شانزدهم رمضان 1401 - محمود کریمی
مناجات خوانی شب شانزدهم رمضان با صدای محمود کریمی، 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - کشتی شکستخوردهی طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان کربلا گر چشم روزگار بر او فاش میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر، گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بُستان کربلا زآن تشنگان هنوز به عیّوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا بودند دیو و دد، همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
-
مناجات - به من رحم کن که به دوری از تو عادت ندارم به من رحم کن که عمرم گذشت که فرصت ندارم به من رحم کن که من طاقت عقوبت ندارم چی میشه یهشب توو گریهها بگن آقام از من راضیه از آغوشت محرومم نکن به حقّ زهرای مرضیه بهم رحم کن؛ منی که دلم پر از نعمتاته بهم رحم کن که عشقت برام حیات و مماته بهم رحم کن که تنها در تو، راه نجاته به تنها چیزی که دلخوشم توو روضه، بارون اشکمه از این خونه بیرونم نکن به حقّ اشکای فاطمه گل پرپر که عطرش توو هر مناجات من بود غم مادر، دلیل دلم برا پر زدن بود غم وقتی که توو کوچهها کنار «حسن» بود کلید اسرار فاطمه کسی جز آقازادش نبود کی میدونه غیر از مجتبی چهجوری اون چشما شد کبود
-
روضه - تو مناجات منی مادر جان قبله حاجات منی مادر جان عالم نیات منی مادر جان فخر و مباهات من مادر جان من سر کوی تو ام مادر جان کشت غصه پهلوی توام مادر جان من هلاک زخم ابروی تو ام مادر جان از دیدن راه کوچه میترسیدم از فصل خزان غنچه میترسیدم گفتم که نرو ز کوچه؛ رفتی، دیدی آمد به سرم از آنچه میترسیدم آئینهی قیمتی بابا، برخیز ای زخمی غیرتی بابا، برخیز حالا چه جوابی بدهم در خانه؟ ای وای! امانتی بابا، برخیز بالی که شکست، آشیانه نرسد مرغی که زمین خورد، به لانه نرسد از من که گذشت؛ مادری باز ای کاش بر شانهی کودکش به خانه نرسد از تابش مستقیم هم میسوزد در سایهی یاکریم هم میسوزد زخمی که به روی مادرم افتاده با رد شدن نسیم هم میسوزد بر زخم دلم به خندهات نیش نزن ای دست! قلم شوی؛ از این بیش نزن او طاقت برگ گل ندارد، نامرد تو سنگی و او آینه؛ کشتیش! نزن این سینه اگر تاب خورد، میسوزد این چشم به مهتاب خورد، میسوزد از طرز تیمّمت همه فهمیدند این زخم اگر آب خورد، میسوزد
-
نوحه - خیلی سخته، اسیر بلا بشی زیر بار درد و غصّه، تا بشی از کوچه تا خونه، راهی نباشه امّا واسه مادرت، عصا بشی وقتی آهت تووی سینه، سد میشه برای دل تو، خیلی بد میشه چادر مادرتو لگد کنن به خدا، دلی که ناامّید میشه خوشیهاش یهدفعه ناپدید میشه یکی دست رو مادرت بلند کنه یهروزه همه موهات سفید میشه حرفایی هست، توو گلو گیر میکنه آدمو از زندگی سیر میکنه مادر جوون اگه خمیده شه معلومه که بچّهشو پیر میکنه مادرم غماشو با ما نمیگفت بعضی حرفاشم به بابا نمیگفت میدونستیم که همش درد میکشه شب تا صبح بیداره امّا نمیگفت برا رفتنش، خداخدا میکرد دلامونو به غم آشنا میکرد با همون دست شکستش توو نماز شبا همسایههارو دعا میکرد حالا هر اتّفاقی که بود؛ گذشت منم و یک جگر سوخته و طشت جیگرم توو کوچه سوخت اونروزی که مادرم با دست به دنبالم میگشت میذارم رو دوش گریه سرمو میزنم نالههای آخرمو به خدا میمیرم و زنده میشم میبینم تا قاتل مادرمو حق بده، بشینم و زاری کنم سیل گریه از چشام جاری کنم اومد و توو کوچه راهمونو بست به خدا، نشد که من کاری کنم حق دارم اگه پرم درد میکنه هم دلم، هم جیگرم درد میکنه سر مادرم توو کوچه داد کشید از همون موقع، سرم درد میکنه
تاکنون نظری ثبت نشده است.