- 31
- 1000
- 1000
- 1000
شب ششم محرم 97 - حنیف طاهری
مرثیه خوانی شب ششم محرم با صدای حنیف طاهری، 1397
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - تو خواستی کمی ز کار عشق سر در آوری و از نهال قامت خودت ثمر در آوری امانتی به مادر تو داده بود مجتبی سپرده است نامه را دم سفر در آوری همین که از عموی خود گرفتی اذن رزم را نمانده بود اندکی ز شوق پر در آوری سر نترس داری پدر بزرگ تو علیست عجیب نیست از تنت زره اگر در آوری نداشت قلعه کربلا و گنه که برای تو نداشت کار تا ز چارچوب در در آوری رجز بخوان و خاندان خویش را به رخ بکش که کفر این سپاه کفر بیشتر در آوری بچرخ تیغ خود به روی خاک دشت سر بزن بزن که از حرام زاده ها پدر در آوری نشد حریف تو کسی و می کنند دوره ات خدا کند که جان سالم از خطر در آوری ز اسب سر نگون شدی به شوق شیشه عسل چگونه از میان خاک ها شکر در آوری هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند تو لخته لخته از دهان خود گوهر در آوری سبک نمی شود مصیبت تو با دو قطره اشک تو گریه حسین نه از او جگر در آوری از این به بعد هم قد پسر عموت می شوی برو که روی نیزه ها ز عشق سر در آوری
-
پیش زمینه - یا امین الرحمن یا شریک القرآن السلام علیک یا قتیل العطشان صل علی الحسین مظلوم الشهید الشهید الرشید الفرید الوحید قتیل العبرات اسیرالکربات شور محشر شد در عالم از خون تو ذبح اعظم مقصود من از دین هستی اصل دین و آیین هستی
-
زمینه - شده غرق خون برابرم بدنت شبیه اکبرم خجالت زده شدم عمو داره میبینه برادرم امانت داری نکردم پُرِ غصه پُرِ دردم مادرت جلوی خیمس نمیتونم برگردم شکسته شد گُهر حسن گرفته شد قمر حسن ای وای پسر حسن ای وای پسر حسن رو زمین پاهاتو میکِشی عمو رو داری تو میکُشی رسیدی به آرزوت عمو که برای دین شهید بشی رسیده به گلوت جونت میچِکه عسل از خونت جای سنگه روی گونت پدرت شده گریونت چه خون شده جگر حسن بریده شد ثمر حسن ای وای پسر حسن ای وای پسر حسن
-
شور - در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم در چشم نکو رویان زیبا همه او دیدم دلدار دل افکاران یاری ده بی یاران سر سلسله خوبان هر جا همه او دیدم سرم خاک کف پای حسینِ دلم مجنون صحرای حسینِ بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت من تماشای حسینِ حسین جانم دیدم همه پیش و پس جز دوست ندیدم کس او بود و همه او بس تنها همه او دیدم دیدم گل و بستان ها صحرا و بیابان ها او بود گلستان ها صحرا همه او دیدم خوش آن صورت که در فردای محشر بر آن نقش کف پای حسینِ نترسانیدم از روز قیامت قیامت قد و بالای حسینِ حسین جانم
-
واحد - قاسم از خیمه می رود میدان نجمه آورده آینه قرآن رَوَد آن که مه سحرم بود گل باغ حسن پسرم بود خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت مادرش کرده شانه مویش را بوسه باران کرد عمه رویش را گل لاله باغ حسن رفت ز پیش به خدا دل من رفت خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت مزد پیروزی بر عدو خواهد جرعه آبی از عمو خواهد گل من ز تو با خبرم من به خدا ز تو تشنه ترم من خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت در کجایی تو ای گل پرپر بدرقه کردی شاید از اکبر به جنان برو ای چشم آرا بنشین به بر گل لیلا خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت بهر تو برپاست مجلس شادی نیزه ها ریزد نقل دامادی جگرم ز غمت شده پاره تو فتاده و جمله سواره خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت لاله گون بینم سمبل قاسم در کف قاتل کاکل قاسم خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت مه من ز چه روی زمینی به بر عمو از چه نشینی خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت
تاکنون نظری ثبت نشده است.