- 77
- 1000
- 1000
- 1000
شب بیست و هفتم ماه رمضان 1402 - محمود کریمی
مرثیه خوانی شب بیست و هفتم ماه رمضان با صدای محمود کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - معصیّت بود که سوزاند عبادات مرا برنگرداند به من، حسّ مناجات مرا ناگزیر است گدا، دم ز عطایت بزند نیمهشب عبد گنهکار، صدایت بزند خسته و بیکسم و غربت یک شهر، بس است بیپناه آمدهام؛ طرد نکن؛ قهر، بس است با امید آمدهام شاه؛ فقیرم؛ چه کنم؟! ترسم این است، گنهکار بمیرم؛ چه کنم؟! من شب اوّل قبرم، چه حسابی دارم گر بپرسند چه داری؟ چه جوابی دارم یاد دادند به ما؛ وقت دعا، سجده کنیم غافرالذنب بخوانیم و تو را سجده کنیم مهر تو در دل ما هست؛ نمیسوزانی تو سری را که به سجدهست، نمیسوزانی پوستی را که لطیف است، نمیسوزانی بدنی را که ضعیف است، نمیسوزانی تو پشیمان شدهها را که نمیسوزانی جلوی حرمله، ما را که نمیسوزانی هرسحر ورد زبانی تو؛ الهی العفو ربّ شهر رمضانی تو؛ الهی العفو منم و وحشت قبری که ز هرسو برسد کاش آنلحظه فقط ضامن آهو برسد
-
روضه - هرکسی از عزیز جامانده وضع زارش همیشه غمگین است حرف معصومه است؛ باور کن روضههای فراق، سنگین است بر سر خود، عبا کشیدهای و بین آن حجره، دستوپازدهای جای شکرش هنوزهم باقیست مادرت را اگر صدا زدهای من خبر دارم از شهیدی که نتوانست دستوپا بزند نتوانست مادر خود را لحظهی آخرش صدا بزند به دو علّت نشد، یکی اینکه طفل ششماهه را زبانی نیست دومین علّتش هم این بوده در گلوی بریده، جانی نیست همهی آرزوی مادرها روز دامادی پسر، این است پسرش را بغل کند مادر بسکه این اتّفاق، شیرین است حیف سهم رباب از اصغر نیمیاش پشت خیمهها افتاد نیمی از سهم دیگرش صدبار بیتعادل به زیر پا افتاد
-
مدح - ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید شب را در این بهشت الهی سحر کنید با زائرین این حرمالله سر کنید مدح رضا چو آیهی قرآن ز بر کنید این شاه، پارهی تن زهرا و احمد است شمسالشموس، عالم آل محمّد است هر قامتی که سرو لب جو نمیشود هر صورتی که وجه هوالهو نمیشود هر پادشه که ضامن آهو نمیشود هرکسکه نام اوست رضا، او نمیشود ریزد برات عفو خدا از نظارهاش دوزخ، بهشت میشود از یک اشارهاش ای خلق، خاک پای تو یا ثامنالحجج جان جهان فدای تو یا ثامنالحجج قرآن پر از ثنای تو یا ثامنالحجج ایمان بود ولای تو یا ثامنالحجج دین را بهجز ولای تو، اصل و اصول نیست تهلیل (ذکر لا الاه الا الله) بیولای تو، هرگز قبول نیست گردون هماره دور زند در طریق تو خورشید، خشت گوشهی صحن عتیق تو با آنهمه کرامت و لطف دقیق تو خود را شمردهاند گدایان، رفیق تو دستی که دست لطف خدا میشود، تویی شاهی که خود رفیق گدا میشود، تویی یکسان بود بهوقت عطای تو، خاص و عام فرقی نمیکند به درت، شاه یا غلام سلطان ندیدهام ز گدا گیرد احترام پیش از سلام، زائر خود را کند سلام پیوسته دست بر سر زوّار میکشی تو کیستی که ناز گنهکار میکشی پاییز بوستان دل ما، بهار توست در شهر طوسی و همهعالم، دیار توست گلبوسهی امام زمان بر مزار توست شیعه به هرکجا که رود در کنار توست چشم و چراغ و محفلم اینجاست؛ یا رضا هرجا سفر کنم، دلم اینجاست؛ یا رضا
-
نوحه - بر روی خاک، بال و پرت میکشی چرا؟ با اشک، سرمه بر نظرت میکشی چرا؟ با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است اینقدر آه از جگرت میکشی چرا؟ بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک پنجه به خاک دور و برت میکشی چرا؟ در هرقدم، دوبار میافتی به روی خاک تا حجره، جسم محتضرت میکشی چرا؟ گریه نکن؛ مپیچ به خود؛ تشنه میشوی کار از دو چشم شعلهورت میکشی چرا؟ از حال میروی؛ به سر و صورتت نزن عکس غلاف در گذرت میکشی چرا؟ تا حجره آمدی؛ در و دیوار روضه خواند وقت ورود، تیزی مسمار روضه خواند چشمت اگرچه تار ولی روی یار دید خواهر نبود محضرت امّا پسر رسید قربان پلک زخمیات از ماتم حسین بر خاک حجره، باز نم گریهات چکید سنگی به قصد بوسهزدن بر رخت نخورد آمد جواد و از رخت ای ماه، بوسه چید قلبت به یاد روضهی ارباب بیکفن وقت وداع با پسرش، تند میطپید آمد حسین با سر زانو، نفسزنان وقتی علی به روی زمین، آه میکشید
تاکنون نظری ثبت نشده است.