- 546
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام موسی کاظم (ع) 1400 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شهادت امام موسی کاظم (ع) با صدای میثم مطیعی، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش “یا باب الحوائج ” را هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم میاوردند یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود گاهی میان روضه ی ما شور می آمد پیرزنی از راه خیلی دور می آمد با دختری از هر دو چشمش کور … می آمد بهر شفای کودک منظور میِ آمد یک بار در بین دعا مابین آمینم برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود آنکه میان روضه می زد داد مادر بود آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود گریه کن زندانی بغداد مادر بود حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد … آه در خلوت او غیر زندانبان نیامد … آه این بار یوسف زنده از زندان نیامد … آه پیراهنش هم جانب کنعان نیامد … آه از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند این اتفاق انگار که بسیار می افتاد نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد انقدر میزد دست او از کار می افتاد وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست شاعر : محسن عرب خالقی
-
زمینه - سربندش رو بستم شد راهی جبهه از زیر قرآن رد شد دست من رو بوسید آروم آروم قلبم غرق بغضی بی حد شد چشمام به درِ خونمون، نگرون قلبم شده بود پُرِ خون، نگرون هر بار که شهیدی اومد خبرش من بودم و گریه کنون، نگرون نیمه جون نگرون قصه تولد بچمو من نمیبرم از یاد پسر منو روز تاسوعا حضرت ابالفضل داد گفتن که برگشته با جسم بی جونش گفتن جدا شد دستاش گفتم یا ابالفضل بچهم نذر تو شد دستش رو بگیری کاش گفتن افتاده روی مین، پسرم افتاد با صورت رو زمین، پسرم گفتن که چشاش پر خون شده بود مثل گل ام بنین، پسرم رو زمین پسرم زیر لب میگم به فدای دست بریدهی عباس به فدای چشمای تار و مشک دریدهی عباس من موندم با حسرت که توو راه این عشق سهمم خیلی کم بوده کم بودن فرزندام تا وقف این راه شن این تنها غصهم بوده آرومه دلم به دعای امام قربون سکوت و صدای امام جونم، جوونم بشه نذر نگاش این دسته گلم به فدای امام به فدای امام کاشکی مثل ام بنین منم چارتا بچه داشتم کاش تا جوونامو توو راه خدا تا ابد میذاشتم کاش شاعر : رضا یزدانی
-
واحد - غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش بزرگی که زبانزد بود در این شهر ایمانش کسی که از خلیفه تا گدای کوچهگرد شهر نمکپرورده بود از سفرههای فضل و احسانش به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش سکوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش کسی از پشت این در دست خالی برنمیگردد مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش به عطر ربنای جاری بین قنوت خود بهشتی آفریده گوش? تاریک زندانش نگاهش قبله? خورشید و از زیباییاش این بس، بگویم هست ماه آسمان آیینهگردانش دلش آشفتهتر از تشنه کامیهای عاشوراست عطش پشت عطش میریزد از لبهای عطشانش گلو میداند این بغض نفسگیر صدایش را که حتی کوه باشد میکند این داغ ویرانش... شاعر : مهدی حنیفه
-
واحد - جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی اثر کرده دعایت در زنی آوازهخوان حتی و این یعنی تمامِ روسیاهان را دعا کردی مبادا آنکه دِینی باشد از زنجیر بر دوشت غل و زنجیر را، دیوارِ زندان را دعا کردی به ضربِ تازیانه روزهات را باز میکردند تو اما قبلِ افطارت نگهبان را دعا کردی شاعر : سیده فرشته حسینی
-
نوا - تشنه لب کربلا وای حسین وای حسین راس تو بر نیزه ها وای حسین وای حسین
-
شور - دگر دل ما به جز حرمت منزل ندارد که موج غمت به جز دل ما ساحل ندارد دلدار دیگر این دل ندارد پناه دل ما ضریحت ، قرار دل ما زیارت سرور دل ما حسین و بهار دل ما شهادت قرار دلم یابن زهرا اگر برود سرم نرود از سر هوایت کجا روم ار رهم ندهی در کربلایت میآیم آخر تا خیمههایت سر ره دیگر ندارم ، به غم تو دل میسپارم تویی همه شوق و امیدم ، تویی همه دار و ندارم قرار دلم یابن زهرا خوشا که دلم که آب و گلم وقف حسین است بگو به همه که مرشد من پیر خمین است دیوانه عشق حسینیم ، فدایی امر ولایت کربلاییها ندارند ، عاقبتی غیر از شهادت امیر دل من حسین جان
-
نجوا با امام زمان (عج) - خوب است محبت اثری داشته باشد معشوق زعاشق خبری داشته باشد مرغ دل من درطلب کوی وصالت پر میزند ار بال و پری داشته باشد از دوری توشب شده روز من ای کاش این شام فراغت سحری داشته باشد دل ز آتش هجران تو در سوز و گداز است تا چند که باید شرری داشته باشد یابن الحسن،ازدلشدگان چهره مپوشان کی چون تو دریغ از نظری داشته باشد ما منتظر یار سفر کرده خویشیم خوب است که پایان سفری داشته باشد
-
روضه - السلام ای بدن بی سر گرما دیده السلام ای سر مجروح کلیسا دیده با چه وضعی ته گودال کشاندند تورا ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده ای به قربان نگاهش که از این دشت بلا هر بلایی به سرش آمده زیبا دیده زینت دوش نبی بودی و بی وجدان ها سر بریدند و گرفتند تو را نادیده ای که شد مهریه ی مادر تو آب فرات ترک روی لبت را لب دریا دیده؟! خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت به گمانم ته گودال مسیحا دیده ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شد بر سر پیرهنت فاطمه دعوا دیده دختری که همه ی دلخوشی اش بابا بود عوض دیدن بابا ، سر بابا دیده شاعر : محمد حسین لطیفیان
تاکنون نظری ثبت نشده است.