- 386
- 1000
- 1000
- 1000
شب هشتم محرم 96 - محمدحسین پویانفر
مرثیه خوانی شب هشتم محرم با صدای محمدحسین پویانفر، 1396
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - بلبل در قفسیم و ز چمن میگوییم یا اویسیم و مدیحت ز قرن میگوییم یاکه مانند مسافر ز وطن میگوییم «گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم بعد منزل نبود در سفر روحانی» در دلم بود شوم زائر بین الحرمین مادرم بود مشوّق که ادا سازم دین پدر آهسته مرا گفت که ای نور دو عین! «هر دری بسته بود جز در پرفیض حسین این در خانه عشق است که بازاست هنوز» کیست آن کس که به نام تو عسلنوش نگشت؟ قصّهی تو که شنیده است که مدهوش نگشت؟ یاد تو از دل تاریخ فراموش نگشت «دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست» غرقهی اشک غمت را هوس ساحل نیست کشتهی شوق تو را شکوهای از قاتل نیست هر دلی را که نشد لطف تو شامل، دل نیست «هر که از عشق تو دیوانه نشد، عاقل نیست عاقل آن است که از عشق تو دیوانه شود» دست اگر هست همانا ید بیضا باشد لب اگر هست لب لعل مسیحا باشد غم اگر هست غم یوسف زهرا باشد «دل اگر هست دل زینب کبری باشد آفرین باد بر این همّت مردانه دل!» عرشیان پا به حریم تو به حرمت بزنند به مقامت به لب انگشت ز حیرت بزنند خطبهات خوانده، دم از اوج بلاغت بزنند حوریان از غم تو لطمه به صورت بزنند قدسیان ناله برآرند که جانم زینب در مدینه غم بی دستی سقّا مبرید قصّهی مادر و گهواره و یغما مبرید خبر از دختر و طشت و سر بابا مبرید «نام اکبر به سر تربت لیلا مبرید بگذارید جوان مرده قراری گیرد»
-
زمینه سنتی - از خیمه گه بیرون بیا با چشم تر لیلا ای بی پسر لیلا شیری که دادی از وفا مادر حلالم کن ترک وصالم کن
-
زمینه - نگاهت را نگیر آقا خدا را خوش نمی آید گدایت را مکن رسوا خدا را خوش نمی اید تمام دوستانم را خریدی و حرم بردی خجالت میکشم تنها خدا را خوش نمی آید لبم در حسرت بوسه از آن شش گوشه ات مانده منو هجر حرم اما خدا را خوش نمی آید منه مجنون و دیوانه گدای هر شبت هستم بیا ردم نکن لیلا خدا را خوش نمی آید نظر کن بر دو یعقوبی که از هجر حرم خون است خدایی یوسف زهرا خدا را خوش نمی آید شاعر : علی حسنی
-
روضه - چون که سلاطین زنند دعوی بالاترین پرچم ارباب ما از همه بالاتر است نام حسین و نام کرب و بلا هر دو دلرباست نام علی اکبر از آنها دلرباتر است می بری با هر قدم دل از حسین این خرامان راه رفتن را ز زهرا برده ای می زنی تو دست و پا من دست و پا گم کرده ام اکبرم من بی تو راه خیمه را گم کرده ام خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر
تاکنون نظری ثبت نشده است.