- 443
- 1000
- 1000
- 1000
شب ششم محرم 96 - محمدحسین پویانفر
مرثیه خوانی شب ششم محرم با صدای محمدحسین پویانفر، 1396
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - جانِ من جانِ من ای جانِ حسن باز کن چشم به دامانِ حسن یک عمو نه پدری بابایی یا کمی ناله حسن جانِ حسن لب اگر لطف کنی باز کنی میروم باز به قربانِ حسن هرکه در کوفه نشست و میخورد قدری از نانِ علی نانِ حسن همگی بر سرِ تو ریختهاند پاره کردند گریبانِ حسن چقدر دورِ خودت پیچیدی آه ای زلفِ پریشانِ حسن مثل این بود حنابندان است خُرد شد آینه بندان حسن لبِ خود باز نکن فهمیدم خورده یک نعل به دندان حسن هر کسی کینهیِ من داشت که زد هر کسی بغضِ حسن داشت که زد چه کنم مویِ بهم ریخته را از تو هر سویِ بهم ریخته را آمدم تا نگذارم بِکشد چنگ , گیسویِ بهم ریخته را نامه بر دستِ تو بود و تا کرد تیغ بازوی بهم ریخته را نعلها پشت به پشت هم خورد بُرد اَبرویِ بهم ریخته را دو سه اَبرو دو سه تا لب داری چه کنم رویِ بهم ریخته را پلکِ تو کاش که پنهان میکرد چشم بی سویِ بهم ریخته را مادرم بر سرت اُفتاده ببین حال بانویِ بهم ریخته را پیشِ زهرا همه جا با خود بُرد نیزه پهلوی بهم ریخته را هرکسی کینهی من داشت که زد هرکسی بغضِ حسن داشت که زد به کنارِ تو امام اُفتاده راهِ این روضه به شام اُفتاده بعدِ او اشکِ حرم ریخته شد مثل او شعر بهم ریخته شد سرِ او را که به شام آوردند گوئیا ماه تمام آوردند نیزهاش دستِ غلامی میرفت گذرِ ازرق شامی میرفت مثلِ عباش عجب زیبا بود نورِ پیشانیِ او پیدا بود اینهمه شب دو قمر میخواهند به خدا چشم نظر میخواهند این زِ ماهانِ بنیهاشم کیست به حسن ماه تر از قاسم کیست هر کجا رفت گذر بند آمد حق بده کوچه اگر بند آمد به لبش بود به قرآن الله همه گفتند که سبحان الله میرود پیشِ یتیمان حسین بر سرِ نیزه حسن جان حسین بیوهی ازرقِ شامی اما بود در جمعِ حرامی اما پیرزن بین عروسانش بود چقدر سنگ به دامانش بود شعله بر دخترِ بی جان میزد چنگ بر مویِ یتیمان میزد سنگشان بر پَرِ زینب میخورد جای طفلان سر زینب میخورد کارِشان زخمِ زبان بود مدام ناسزا بر لبشان بود مدام گرمِ سوزاندنِ معجر بودند پنج زن در پِیِ یک سر بودند شاخهی نخل در آتش میبُرد وای بر صورتِ زینب میخورد روزها منتظرِ قاسم بود سخت دنبالِ سرِ قاسم بود ماهِ سر نیزه نشین را تا دید وایِ من تا سرِ قاسم را دید آنقدر چنگ زدندش بر نِی آنقدر سنگ زدندش بر نِی ماه در بین قدمها اُفتاد سر رویِ دامنِ زهرا اُفتاد
-
زمینه - شور عشقت به سرم افتاد این دنیا از نظرم افتاد تو دل بردی از من از روزی که چشمم به حرم افتاد میدونم که تو حواست هست به حال من که نرم از دست عاقبت بخیری یعنی اربعین کربلا باشی عاقبت بخیری بین دسته زائرا باشی عاقبت بخیری یعنی حسین اللهم الرزقنا حرم روز اول تو حسینیه این سر دوشی روی دوشم خورد من دل دادم دستت از روزی که اسم تو به گوشم خورد هستی تنها تو کس و کارم خیلی خیلی تو رو دوست دارم عاقبت بخیری یعنی تا ابد نوکرت باشم هر جایی که باشم زیر سایه مادرت باشم عاقبت بخیری یعنی حسین اللهم الرزقنا حرم رو سر بندم یا ابالفضلِ روی دوشم علم زینب یک شب از این شبها اللهم الرقنا حرم زینب هر کی عاشق شده بسم الله لبیک یا ابی عبد الله عاقبت بخیری یعنی پیش تو رو سفید بشم عاقبت بخیری یعنی تو جوونی شهید بشم عاقبت بخیری یعنی حسین اللهم الرزقنا حرم
-
تک - پسر ارشد مجتبی به میدون می زنه قاسم بن الحسنه بی نیاز از زره و به قد و قامت کفنه قاسم بن الحسنه نعره ی حضرت حیدر یل خیبر شکنه شبیه حیدر می ره به نیت سر می ره اونی که فهمید پسر کیه داره در می ره جام عسل روی لباشه تو میدونم مثل باباشه چشمایه لشگر حسودا خیره به لحن رجزاشه ان تمکرونی فانابن الحسن شیر میدون می ره به سمت لشگر یه تنه قاسم بن الحسنه اومده ریشه ی این حرومیا رو بکنه قاسم بن الحسنه وارث حیدر کرار تو شمشیر زدنه قاسم ابن الحسنه اومده قاسم از راه با ضربه هاش ثارالله می خونه لا حول و لا قوه الا بالله این کسی نیست که کم بیاره توی دلش ترسی نداره مگه می شه از ضرباتش ارزقو بی نصیب بذاره
-
دودمه - بیش از قبل من امروز شبیه حسنم قاسم بن الحسنم آمدم مثل ابوالفضل کمی سر بزنم قاسم ابن الحسنم
تاکنون نظری ثبت نشده است.