- 307
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام محمدتقی جواد (ع) 95 - حسین سازور
مرثیه خوانی شهادت امام محمدتقی جواد (ع) با صدای حسین سازور، 1395
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - عاشقی کردن من جز غم و آزار نشد دل من سوخت که دلداده ی دلدار نشد من خطا کردم و او دید مرا, رد شد و رفت باز گل کاشت و این نوکر بد , خوار نشد غصه ام شد که مرا درد و غم هجر نکشت عمر من زود گذشت و خبر از یار نشد سر یک سفره نشستیم و ندیدم او را چشم من کورکه از دوری او تار نشد پیش مردم همه حرمت من میشکند گربگویند که او لایق دیدار نشد جان زهرا چو سگ کهف ببندید فقط هرکسی را که دراین خانه گرفتار نشد هیچ کس نیست پناهم بدهد غیر حسین مثل من هیچ کسی زود طلبکار نشد خواست زینب بزند حرف دلش را به حسین پیش عباس, در آن کوچه و بازار… نشد
-
روضه - نشسته اند ملائک بر روی بام جواد پیمبران همگی بنده و غلام جواد شدم جواد پس از این به احترام جواد که بهتر از همه نام هاست نام جواد جواد مرهم درد بدون تسکین است چقدر نام جواد الائمه شیرین است شدی جواد همیشه فقیر تو باشیم فقیر های میان مسیر تو باشیم شدی بزرگ که ما هم حقیر تو باشیم خدا کند که همیشه اسیر تو باشیم بیا و رخ بنما شاه تا که مات شویم فقط تو لب تر کن تا همه فدات شویم کسی غریب تر از تو نبوده است اصلاً غریب خانه خود بوده ای بمیرم من شهید کرد تو را زهر فتنه یک زن شهادت تو شبیه است به امام حسن چه کرد با جگر پاره تو همسر تو نگاه کن چقدر ضعف کرده پیکر تو میان حجره نمانده کسی کنار تنش نبود هیچ کسی وقت دست و پا زدنش چه کرده زهر هلاهل که خشک شد دهنش چرا به گوش کنیزان نمی رسد سخنش کسی به خواسته آخرش جواب نداد چرا کسی به جواد الائمه آب نداد کنیز های تو در حق تو جفا کردند تو ناله می زدی آنها سروصدا کردند تن تو را به روی بام ها رها کردند کبوتران همه روی تو بال وا کردند شنیده ام بدنت زیر آفتاب نبود و اهل بیت تو در مجلس شراب نبود تن حسین هم افتاده بود در گودال تنش به زیر سم اسب رفت و شد پامال برای غارت جسم حسین شد جنجال چه دید خواهرش از روی تل که رفت از حال؟ حسین در ته گودال دست و پا میزد حسین عمه سادات را صدا میزد شاعر : آرش براری
-
واحد - به خاک تیره چرا آفتاب افتاده نگاه بی رمقش فکر خواب افتاده جوان تشنه لبی مثل شمع افتاده لبش به زمزمه ی آب آب افتاده به زحمتی طرف درب بسته آمد و حیف صدای محتضرش بی جواب افتاده کنیزها همه با تشت هلهله کردند تنش به مرحله ی پیچ و تاب افتاده به دست و پا زدنش بین حجره خندیدند که احترام امام از حساب افتاده رسید فاطمه زد شانه گیسوانش را نشان نداد ولی زخم استخوانش را شکسته بال و پرش را به آسمان دادند کنیزها بدنش را تکان تکان دادند قرار شد که تنش را کشان کشان بکشند به هم مسافت تا بام را نشان دادند برای اینکه برایش نما درست کنند به تیزی لبه ی پله ها زمان دادند و این که نیز سرش ضربه خورده یعنی که دوباره تا دل گودال راهمان دادند هزار شکر که دیگر تنش نمی سوزد کبوتران که رسیدند و سایه بان دادند چقدر خوب همین که تنی برایش ماند همین خوب که پیراهنی برایش ماند تن حسین هم افتاده بود در گودال تنش به زیر سم اسب رفت و شد پامال برای غارت جسم حسین شد جنجال چو دید خواهرش از روی تل که رفت از حال حسین در ته گودال دست و پا می زد حسین عمه ی سادات را صدا می زد
تاکنون نظری ثبت نشده است.