- 1167
- 1000
- 1000
- 1000
دیدی آخر کشوندمت به کنج ویرانه بابا
مرثیه خوانی شهادت حضرت رقیه (س) با صدای مهدی میرداماد، سال 1390
متن شعر:
دیدی آخر کشاندمت
به کنج ویرانه بابا
درست با سر اومدی
بازم کنار بچه ها
ولی بازم با بودنت
شادی اومد تو جمع ما
با دیدنت بابا
دلم آتیش فشونه
می خوام بخندم ولی
للبهام پر خونه
امشب می دونم که دیگه
کارم تمومه
بابا حسینم
بابا حسینم
بابا حسینم
بابا حسینم
شامیا هی
سنگ می زدن
به سمت شیشه
واسه چی
تو شهر شام
هر بچه ای
به فکر واسه چی
هیچ دختری با دخترت
رفیق نمیشه واسه چی
غذا نمی خوام
دیگه از زندگی سیرم
دلخور نشی
اگه دارم بونه می گیرم
می خوام تو حین حرف زدن
با تو بمیرم
واسه همیشه می خوابم
برام تو لالایی بخون
دفتر نقاشی شدم
شدم مثه رنگین کمون
حرفای جدی می زنه
این دختر شیرین زبون
کی منو به حال و روز
یتیم کشونده
کی به روی زخم دلم
نمک پاشیده
چه ناکسی رگای حلقتو بریده
حسین
متن شعر:
دیدی آخر کشاندمت
به کنج ویرانه بابا
درست با سر اومدی
بازم کنار بچه ها
ولی بازم با بودنت
شادی اومد تو جمع ما
با دیدنت بابا
دلم آتیش فشونه
می خوام بخندم ولی
للبهام پر خونه
امشب می دونم که دیگه
کارم تمومه
بابا حسینم
بابا حسینم
بابا حسینم
بابا حسینم
شامیا هی
سنگ می زدن
به سمت شیشه
واسه چی
تو شهر شام
هر بچه ای
به فکر واسه چی
هیچ دختری با دخترت
رفیق نمیشه واسه چی
غذا نمی خوام
دیگه از زندگی سیرم
دلخور نشی
اگه دارم بونه می گیرم
می خوام تو حین حرف زدن
با تو بمیرم
واسه همیشه می خوابم
برام تو لالایی بخون
دفتر نقاشی شدم
شدم مثه رنگین کمون
حرفای جدی می زنه
این دختر شیرین زبون
کی منو به حال و روز
یتیم کشونده
کی به روی زخم دلم
نمک پاشیده
چه ناکسی رگای حلقتو بریده
حسین
تاکنون نظری ثبت نشده است.