- 95
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام جعفر صادق (ع) 1403 - حنیف طاهری
مرثیه خوانی شهادت امام جعفر صادق (ع) با صدای حنیف طاهری، 1403
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - طفیل لطفت همه طوایف، فقیر فقهت همه قبایل گدای گفتار تو قصائد، فدای رفتار تو فضایل فقط دل و جان من، نه! جان و دل جهان سوی توست مایل امام صادق! تصدقت گردم ای مَه فاطمی شمایل! سران جمله مذاهب از جلوهی تو گم، سروریست از تو کساد بازار بازی اعتزالی و اشعریست از تو تو فخری و مایهی مباهات مذهب جعفریست از تو تمام هفت آسمان رکاب و نگین انگشتریست از تو در ورود حدایق اینجا و راه حل دقایق اینجاست به مصحف دیگران چه حاجت؟ که اصل قرآن ناطق اینجاست کجا رود شیعهی تو وقتی که بیکران حقایق اینجاست ز گفتوگوی جهانیان فارغیم تا «قالَ صادق» اینجاست ز تو کتاب «صدوق» و «تهذیب طوسی» و «کافی کلینی» معلم عالِمان عالَم، مَعالم علم عالمینی به امر چشمت به عاشقان شد، تقیه از واجبات عینی هم امتداد دم حسن، هم ادامهی نهضت حسینی هزار صبح اجابت از روزن دعای شب تو پیدا هزار دریا میِ طهورا ز ساحل مشرب تو پیدا هزار کاتب قلم به دست از دریچهی مکتب تو پیدا هزار مجلس «بحارالانوار» در کف مذهب تو پیدا ز چشمِ لبریز از شفایت، برای عالم علاج مانده کلامیان پیش هر دلیلِ موجهت هاج و واج مانده مناظراتت شدهست تاجی و بر سر احتجاج مانده کساد شد هرچه دین، و آئینِ تو در اوج رواج مانده دم تو پیغمبر آفرین و کلامت آرد دلیل بیرون به هر دم و بازدم میآید ز سینهات جبرئیل بیرون به امر تو آمدهست یوسف ز چاه و موسی ز نیل بیرون به اذن تو از تنور، «هارون مکی» آمد خلیل بیرون یگانه همرازت اشک غربت، قنات تو در قنوت گل کرد اصول مذهب ز خون دل خوردنت به باغ ثبوت گل کرد سپاه تو بی سلاح جنگ از مکاتب و از بیوت گل کرد قیام تو در قعود بود و خروش تو در سکوت گل کرد امان از آن دم که تنگ آمد مدینهی تو به آن وسیعی غریب ماندی تو که برای تمام خلق خدا شفیعی ستون افلاک و قبر خاکی! کجاست خاکی به این رفیعی؟ به شهر خود مرقدی نداری، امام بیبقعهی بقیعی گرفتهای بیسپه جهان را، که کار شمشیر کرده چشمت نگاهت آب حیاتِ جاریست کار اکسیر کرده چشمت به سید حمیریِ شاعر نگاه تطهیر کرده چشمت که با اشاره به خمره? او شراب را شیر کرده چشمت اگرچه نه «حمیری» و «دعبل»، نه «عبدیِ کوفی» و «کمیتم» من آن کمین شاعر شمایم، که میچکد غم ز بیت بیتم عنایتی کن که رفته بختم به خواب و لنگ آمده کمیتم بگیر دستم که هرچه باشم همیشه اهلیِ اهل بیتم
-
زمینه - السلام مسموم مظلوم السلام قرآن ناطق و صلی الله علیک امام صادق تو این شبا کاش میشد یه گریه کن پیدا شه کنار قبر خاکی یه روضه ای برپا شه نه ضریحی نه رواقی نه یه گنبد عجب داغی نه یه زائر نه چراغی نه یه مرقد عجب داغی خونِ شیعه یه عمره میجوشه اما هنوز بقیع خاموشه عزای تو هر ساله میسوزونه دلها رو که تازه کرده داغ مصیبت زهرا رو درِ سوخته میخ داغو یه مادر که تو آتشه زنِ تنها در و دیوار خونِ تازه بار شیشه باز تو کوچه حرمتی شکسته تو رَم میبردن با دستای بسته السلام مسموم مظلوم السلام قرآن ناطق و صلی الله علیک امام صادق ما عشق ثاراللهُ همه به تو مدیونیم زیارتی که خوندی تو اربعین میخونیم تو که عمری واسه ارباب عزاداری به پا کردی دم آخر زیر لبهات تو حسینو صدا کردی خونِ عاشق یه عمره میجوشه دلامون تنگه برای شیش گوشه السلام ماه محرم السلام ای بهترین ماه و صلی الله علیک ابی عبدالله
-
واحد - آن مرد در باران می آید می آید به رایحه ی گل می آید برای تکامل می آید جواب تفأل می آید می آید حقیقت قرآن می آید امام شهیدان می آید به خاطر انسان می آید شد جهان تشنه ی فریاد رسی فارغ از خواستنش نیست کسی مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید آن مرد در باران می آید می آید به وعده ی صادق می آید ز دشت شقایق می آید تمام حقایق می آید می آید همای سعادت می آید دلیل رسالت می آید امیر عدالت می آید زنده میگردد دلها به دمش نام زهراست به روی علمش دارد انگار صدای قدمش می آید آن مرد در باران می آید
-
واحد - نوح الائمه گفت نوحو علی الحسین ام الائمه گفت نوحو علی الحسین ابالائمه گفت نوحو علی الحسین جد الائمه گفت نوحو علی الحسین نوحو علی خیم نوحو علی الحرم نوحو علی الحسین نوحو علی البنات نوحو علی الرضی نوحو علی القمر نوحو علی الشباب نوحو علی کفن نوحو علی القمیص نوحو علی البدن نوحو علی رئوس نوحو علی الغریب نوحو علی الشهید نوحو علی الدماء کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان کربلا نوحو علی الاسیر نوحو علی علم نوحو علی العطش در بر شمع حسین کار من پروانگیست از ازل در جان من یک رگ دیوانگیست
-
تک - الصلاه الصلاه در کنار فرات آخرین نماز عاشقی اقامه شد به امامت کشتی نجات چه قیامی چه قعودی چه رکوعی چه سجودی چه نمازی چه جنونی چه وضویی با چهره ی خونی عمر ابن قرظه محو تماشای روی دوست یک دست در مبارزه یک دست بر سبوست رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست اَوَفَیتُ یا اباعبدالله السلام السلام شد نمازش تمام خوش به حال ان شهید با سعادتی که سرش فتاد بر پای امام چه شکوهی چه مصافی چه عروجی چه طوافی چه قنوتی چه سلامی دوست فرمود به او انت امامی گفتا سعید ما ز تو هیهات بگذریم ما را سریست با تو که گر خصم این حریم دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم اَوَفَیتُ یا اباعبدالله
-
تک - ای کوه طور از راه دور گودال قتلگاه را ببین آن جذبه ی نگاه را ببین خون شده سرخی شفق اینجا لن ترانی نگفته حق اینجا عقل حیران جنون آمده است الله الله عشق با ساغر خون آمده است الله الله یار بی پرده برون آمده است الله الله یا اباعبدالله الله الله بیت الحرام والا مقام قبله به قتلگاه مایل است در کربلا نماز کامل است خاک این خطه محترم باشد کعبه مُحرم در این حرم باشد غرق آیینه شده گودالش الله الله سوخت روح القدس اینجا بالش الله الله یار خود آمده استقبالش الله الله یا اباعبدالله الله الله
-
شور - نه نسیمم که به هر کوی و چمن سر بزنم نه کبوتر که به هر بام و دری پر بزنم از ازل داشتهام یک دل و دادم به یکی نیستم عاشق اگر جز درِ دلبر بزنم نه در خانه ببندد که براند ز دَرَم نه گذارد که جز این در، درِ دیگر بزنم گاه بگشوده، درِ رحمت و راهم داده گاه در بسته که من بارِ دگر در بزنم دل سبو دیده بُوَد جام و سِرِشکم باده ساقیام او شده از دست که ساغر بزنم؟ عهد و پیمانم از آغاز همین بود، همین که دَم از آلِ علی تا دَمِ آخر بزنم وای اگر پا به سرِ خوان معاویّه نِهَم دست دادند که بر دامنِ حیدر بزنم دست من بشکند و پای من از کار افتد گر به جز آل علی من درِ دیگر بزنم مدینه گرم حضور مُعَطَّرت آقا پر از شمیم بهشت است مَعبرت آقا در آسمان دو عالم همیشه خورشیدی مدینه شرقِ طلوع مُنَوَّرت آقا تَبرُّک است پر و بال آسمانیها به خاکِ خانهی از خُلد بهترت آقا به لطف حضرت تو شیعه ماندهایم امروز به لطف نورِ تجلیِّ باورت آقا هنوز شیعه و قالَ الإمام صادق هست کنارِ چشمهی جاریِّ کوثرت آقا هزار طالب عِلم و حکیم و عالِم هم نبود درخورِ آن شأن و محضرت آقا و دیدهایم به وقت جهاد اندیشه هزار مرتبه ما فتحِ خیبرت آقا سبدسبد گل لاله به باغِ دل دارم به احترام دل داغ پرورت آقا تا خاک ریختند بر اندام آن امام کردند دفن دار و ندار مدینه را در خلوت بقیع بجز اشک مهدیش شمعی کجا بُوَد شب تار مدینه را در کوچههای شهر چو ماه علی گرفت رنگی دگر نماند عُذار مدینه را زان گل که از جسارت مِسمارِ در شکافت گل رنگِ خون زدهاند حصار مدینه را من از حضور شریفت اجازه میخواهم که روضهخوان شوم امشب برابرت آقا اگرچه حرمتتان را شکستهاند آن شب نبستهاند ولی دست خواهرت آقا چه خوب شد که نشد در حریم خانهتان کبود، چهرهی معصوم دخترت آقا به حُرمت لب تو، چوب پا نزد آنجا و داغِ نَعل ندیده است پیکرت آقا گلِ گلوی تو را دشنهای نبوسیده و ماهِ نیزهنشینان نشد سرت آقا
-
روضه - شد به دوش احمد آن رشک ملک چون دعایی مستجابی بر فلک از رواق کعبه بت ها در فکند جمله را در پای پیغمبر فکند چون ز عرش دوش احمد بازگشت بر دل پاک علی این راز گشت کز ادب کاری که کردم دور بود پای من کتف رسول اللّه بِسود شبنم از گلبرگ رخسارش چکید نو بهارش را خزان غم رسید گفت با او سرو گلزار خدا کای نهال بوستان هَل اَتی در شب معراج چون بالا شدم تا به خلوتگاه اَو اَدنی شدم از شکوه بارگاه کبریا در تزلزل بودم از سر تا به پا شوق قرب دوست بر جانم فتاد لرزه ای بر چار ارکانم فتاد دستی آمد روی دوشم از صفا از ضمیرم برد آن تشویش را لذتی کآن شب از آن دستم نمود وز شراب دوستی مستم نمود مدتی اندر پی اش بشتافتم در کف پای تو اکنون یافتم
تاکنون نظری ثبت نشده است.