- 15
- 1000
- 1000
- 1000
ایام شهادت امیرالمؤمنین، امام علی (ع) - شب نوزدهم ماه رمضان و شب قدر 99 - محمود کریمی
مرثیه خوانی ایام شهادت امیرالمؤمنین، امام علی (ع) - شب نوزدهم ماه رمضان و شب قدر با صدای محمود کریمی، 1399
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - سرشکسته اومدم یا رب به تو باز رو زدم یا رب شب قدر باز پیدام شد من خودم میگم بدم یا رب راه کهکشون تو بازه دره آسمون تو بازه چشامون ستاره بارونه دست مهربون تو بازه اومدم قدم قدم یا رب چند شبه ضجه زدم یا رب دلهره به جونم افتاده تنهایی نیومدم یا رب میبینی چشام چه میباره مثه یه یتیم آواره ترس از تو بهم میگفت بس کن نرو رات نمیده بیچاره تو حریم تو ادب عشقه ماه عشقه شب به شب عشقه عشق با تو سر به سر نوره ترس از تو لب به لب عشقه هم میترسم هم دوست دارم هم رها و هم گرفتارم هم به شوق عفو میخندم هم به داغ دل عزا دارم ما همه اسیر و سرگردون توی دنیا بی سر و سامون شب قدره و نمیدونیم کجا احیا داره آقامون اون که عالمی تو دستاشه آسمون تو عمق چشماشه کی میدونه شاید الان هم بین ما و این شهیداشه کی میدونه با کیاست امشب کجا سر گردم دعاست امشب شاید امشب تو یمن باشه یا نجف یا کربلاست امشب یه دلم میگه عزاداره با علی تو کوفه بیداره دره خونه گرفتارا داره نون و خرما میذاره یه دلم میگه که تو مسجد به امامش اقتدا کرده علی ناله میزنه فزت و مهدی مادرو صدا کرده تا که تیغ تشنه بالا رفت علی تشنه سمت دریا رفت آخرین سجودشو مولام به امید روی زهرا رفت گلا بعد از اون نخندیدن همه اهل آسمون دیدن حسنش نماز و کامل کرد تو عبا علی رو پیچیدن علی داره روضه میخونه تو عبایی که پر از خونِ
-
مناجات - آلوده دامن خود را رساندم بر روی شانه بارم کشاندم اما همیشه، رَدَّم نکردی من نامهی خود با گریه خواندم یا رَبی اَلعَفو... دست گناهان بالم گرفته اشکی ندارم، حالم گرفته مهدی که از من دارد گلایه انگار قلب عالم گرفته یا رَبی اَلعَفو حال خرابم، بسته به مویی باید چه کرد از بی آبرویی با روی بازت گفتی بیایم گفتم بیایم من با چه رویی؟ کو سَر به زیری، کو سَر به راهی افتاده ام از چاله به چاهی حالا رسیدم در محضرت با موی سفید و روی سیاهی یا رَبی اَلعَفو ناز علی را نوکر خریده بارِ گدا را حیدر خریده با گریه عمری شبهای جمعه گفتم حسین و مادر خریده مظلوم حسینم
-
روضه - علی تنها وسط یه جاده با یه مشت مردم بی اراده داره میره تنها و پیاده که علی از سرشون زیاده توی تاریکی شهر تاریک یه غریب الغربای غربت صدای شرشر بارون اشک میشه اهنگ صدای غربت نفسش مونده میون بن بست انگاری قهره با اسمونا کی میتونه بگه با اونا که خودشون و میزنن به اون راه نشون وصل دلا با هم بود دو سه تا وصله بی قواره با همون کفشای وصله دارش پا روی بال ملک میذاره با همون کفشایی که می ارزید به حکومت به یه عده نا مرد یه روزی رفت به روی دوش احمد بتای کعبه رو زیر و رو کرد حالا با نفس و منم منم ها پره بت خونه شده تو کوفه همه مست از می بی خیالی پره میخونه شده تو کوفه دیگه جز یارای خوب خوبش همگی کارنامشون سیاهه دین و سر به سر زدن با دنیا مثلا کاسبیشون به راهه علی کیسه روی دوش خستش ولی این ها همه کیسه بافن تو حساب تک تک نبردا برای سهمیه اضافن اونی که ظلمت و پاره میکرد کفشای پارش و وصله میزد با نخ خاطره های زهراش جیگر پارش و وصله میزد علی مونده با یه مشت غریبه که توی فتنه میگن به من چه خدایی خالی دور مولا جای مردای توی شلمچه علی مونده با یه مشت بی عار که بهونش شده حال خسته خدایی خالی دور مولا جای غواصای دست بسته علی مونده با یه عده کوفی که وفا پوسیده تو دلاشون خدایی خالی دور مولا جای افغانی فاطمیون جای سیزده ساله های ایران که شدن همسفر خمینی خدایی خالی جای اونا که با یه جلوه شدن حسینی
-
روضه - تا ترک خورد سرش دخترش افتاد زمین دست بگذاشت روی معجرش افتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میان ابرو تا که از ضرب علی باسرش افتاد زمین به سرش خورد ولی پهلوی او درد گرفت دید از ضربه در همسرش افتاد زمین کس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا برسد محضرش افتاد زمین خواست تا خانه زینب روی پا راه رود دو قدم رفت ولی پیکرش افتاد زمین دخترش دید زمین خوردن بابایش را دخترش دید و خودش آخرش افتاد زمین چقدر از روی تل تا لب گودال دوید چقدر بین همه خواهرش افتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد از روی زین به زمین با سرش افتاد زمین دید پایین قدمهاش سنان میخندید دید بالای سرش مادرش افتاد زمین شاعر : حسن لطفی
تاکنون نظری ثبت نشده است.