- 15
- 1000
- 1000
- 1000
ایام شهادت امیرالمؤمنین، امام علی (ع) - شب بیستم ماه رمضان 1401 - محمود کریمی
مرثیه خوانی ایام شهادت امیرالمؤمنین، امام علی (ع) - شب بیستم ماه رمضان با صدای محمود کریمی، 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مدح - ای در سفینهی دو جهان ناخدا؛ علی ممسوس در حقیقت ذات خدا؛ علی یار و برادر و وصی و نفس مصطفی باب نبوّتی و ابوالاولیاء؛ علی شمشیر و چشم و دست خدا، کیست غیر تو؟ بر دوش مصطفی که نهد جز تو پا؛ علی در بدر، بدر بدری و در قدر، قدر قدر هم هلاتیست مدح تو هم لافتی؛ علی همچون دو قهرمان که ز تیرت یکی شوند گردد به ذوالفقار تو، یکتن دو تا؛ علی تکمیل بذل قرصهی نان تو گر نبود قرآن نداشت در ورقش هلاتی؛ علی با آنکه دست وهم به پایت نمیرسد داری همیشه در دل بشکسته جا؛ علی اقرار میکنم؛ تو خدا نیستی ولی آرند انبیاء به درت التجاء؛ علی آنجا که جای پای تو مهر نبوّت است اوج جلالت تو کجا! ما کجا؛ علی بالاتری از اینکه شوم من گدای تو داری هزار حاتم طایی گدا؛ علی پرسند اختیار قیامت به دست کیست؟! آید ز سوی خالق هستی ندا؛ علی ناطق مگر خدا شود و مستمع رسول تا حقّ وصف و مدح تو گردد ادا؛ علی با یکنفس، تمام جهنّم شود بهشت گویند اگر جهنّمیان یکصدا «علی» بیابتدا خدا و تو عبدش، کدام عبد؟ عبدی که نیستش چو خدا انتها؛ علی مخلوق اوّلینی و روشنگر ازل ای مبتدای پیشتر از ابتدا؛ علی وقتی قیام میکنی از بهر بندگی باید نماز بر تو کند اقتدا؛ علی روزی که هیچکس به کسی نیست؛ ذکر ماست یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علی دنیا چو آن گداست که نان از کفت گرفت نشناخت قدر و عزّت و جاه تو؛ یا علی بالله قسم در ازمنهی عالم وجود مثل تو، کس ندید و نبیند جفا؛ علی خون مطهّر تو ز پیشانیات چو ریخت بخشید تا ابد به شهادت، بقا؛ علی با آنکه لحظهای دلت از حقّ جدا نبود پیشانیات چگونه شد از هم جدا؛ علی زخم سرت همینکه به شمشیر، خنده زد شمشیر ناله زد ز جگر گفت: یا علی فهمید داغ فاطمه را نیست التیام شمشیر داد زخم دلت را شفا؛ علی گویی به شهر کوفه، دل شب هنوز هم آید صدای پای تو در کوچهها؛ علی غیر از تو ای امام جوانمردی و وفا کی داده است قاتل خود را غذا؛ علی جایی که دشمن از کرمت میشود خجل کی دوست میرود ز درت نارضا؛ علی با نامهای سیاهتر از صبح روز حشر میثم گرفته دامن مهر تو را؛ علی
-
روضه - سیلی کوچه، بالوپرت را شکسته است شمشیر آن قلاف، سرت را شکسته است کمتر به فکر نان یتیمان کوفه باش بابا! دوباره جان یتیمان کوفه باش قصدت به رفتن است که مرهم اثر نکرد در عزم رفتنت، غم من هم اثر نکرد حالا که میروی به من از کربلا بگو از کاف و ها و یا و از آن ماجرا بگو با من که غرق عشق حسینم؛ از او بگو از تیغهای تشنه به خون گلو بگو از بوسههای من به رگ گردنش بگو از پارهپاره ریختههای تنش بگو از کهنه پیرهن بگو و غارتش؛ پدر از لحظههای آخر و از غربتش؛ پدر رنگت چرا عوض شده؟! ای غیرت حرم وقتی که حرف میزنی از داغ معجرم من را ببین که سوخته از بیقراریام حالا که میروی، به چه کس میسپاریام؟! یافاطمه؛ کوفه دگر مولا ندارد زینب مظلومه دگر بابا ندارد خون میچکد از چهرهی ساقی کوثر شده امیرالمومنین در خون شناور میگفت: عبّاسم بیا ای نور عینم از بعد من، جان تو و جان حسینم
-
روضه - روی بستر زهرا پیش دختر زهرا بیرمق شده ای وای دست حیدر زهرا یاد اون شبایی که مادر بیصدا، صدا میزد: حیدر با نفسنفس میزد پرپر همه دارن گریه میکنن آروم رسیده زهرا به یاری مظلوم سر علی روی زانوی خانوم رنگ غربت حیدر کوچههای این شهره آسمون هم انگاری با زمینیا قهره بسکه از زمونه دلخونه تووی بسترم پریشونه دنیا اینجوری نمیمونه شبای کوفه چه سخت و دلگیره دست یتیما یه کاسهی شیره برای درمون ولی دیگه دیره بستری که شد مولا دخترش چقد پیر شد با وصیّت بابا گریههاش سرازیر شد دست برادرو حیدر میذاره توو دستای خواهر میگه ماجرا رو تا آخر یه روزی امّا با گریه و ناله امّید زینب میون گوداله میون گودال پُر از گل لاله
-
مدح - شاهی که ولی بود و وصی بود؛ علی بود سلطان سخا و کرم و جود، علی بود بهجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون؛ به اسیر کن مدارا علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی، همه سایهی هما را بهخدا که در دو عالم، اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را بجز از علی که آرد، پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم، شهدای کربلا را برو ای گدای مسکین، در خانهی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
تاکنون نظری ثبت نشده است.