منو
شهادت حضرت فاطمه (س) شب دوم فاطمیه دوم 1402 - حنیف طاهری

شهادت حضرت فاطمه (س) شب دوم فاطمیه دوم 1402 - حنیف طاهری

  • 5 تعداد قطعات
  • 14 دقیقه مدت قطعه
  • 95 دریافت شده
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب دوم فاطمیه دوم با صدای حنیف طاهری، 1402

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 14:20
    روضه - مبهوت مانده فلسفه از این کمال ها از لطف او گرفته زبان ها مجال ها یک لحظه مصطفی و همان لحظه مرتضاست یک جا ظهور کرده جمال و جلال ها از بوسه بوسه های پیمبر به دستهاش هر دو رسیده اند به اوج کمال ها با یک خطابه کار نبی گونه کرد و گفت تنها علی است مرز حرام و حلال ها سکان عرش و رشته خلقت به دست اوست ترسی نداشت در دل خود از جدال ها نفرین اگر نکرد به امر امام بود او فاطمه است, مظهر این امتثال ها آن روز اگر بلال اذان شکسته خواند امروز روی مأذنه ها ما بلال ها با روضه می کشیم وسط پای کوچه را بعد از گذشت این همه از عمر سال ها آتش کجا و معجر ریحانه بهشت !؟ ماندند زیر بار هزاران سوال ها یک جمله عمق جان مرا واژه واژه سوخت آخـر چگـونه پـر زده با اینــکه بال هـا !؟شاعر : یاسر حوتی
  • 6:50
    روضه - کوچه بود و غروب دردآور گوشه‌ی چشم آسمان تر بود در زمان عبور از آن کوچه دست‌هایم به دست مادر بود ناگهان سایه‌ای پدید آمد ناله از فرش تا ثریا رفت تا به خود آمدم فقط دیدم دست یک نانجیب بالا رفت صورت شوم خود در آینه دید خیز سمت دل درک برداشت سنگی از دست چپ حواله نمود گونه‌ی راستش ترک برداشت دوزخ آتش گرفت و نفرین کرد جبرئیل امین بگفت آمین مادرم با تلاش بسیارش شد به پا و دوباره خورد زمین چادرش را تکاند و راه افتاد مثل کوه از کنار کاه گذشت ولی از درب خانه ناغافل دو سه باری به اشتباه گذشت شاعر : میلاد حسنی
  • 3:11
    زمینه - تو لیله قدر؟ آری سرنوشتی حورای بهشتی؟ نه تو بهشتی تو بهشتی تو قیامت را قیامت می کنی سرنوشتی بر امامان هم امامت می کنی حجت الله علی الحجج فاطمه
  • 7:44
    شور - من در بهشتم از اون اول جای بوسه فرشتم هیچ کسی خبر نداشت میون این شهر از سرنوشتم خاطرات دق الباب پیغمبر تو سینم بود جای دست فاطمه نشونی جبینم بود توی اون خونه که جبرییل همنشینم بود تا که یه روز شکستم تو جنگ نابرابر شعله کشید به جونم هیزم نابرادر ای کاش جایی تو تاریخ نداشتم ای کاش جایی برا میخ نداشتم من غلاف تیغم دو سه ماهه غرق حسرت و دریغم منم اون که توی دنیا ذوالفقاره تنها رفیقم توی بدر و خیبر یار شمشیر علی بودم شاهد جنگیدن نفس گیر علی بودم بی خبر از سرنوشت و تقدیر علی بودم اون روزی که تو کوچه نبرد ذوالفقارو رو دست فاطمه ش دید غلاف بی حیا رو ای کاش نداشت رو بازوش شکافی ای کاش نبود تو دنیا غلافی من یه پارچه نورم چون که با فاطمه ام پر از غرورم مثل صاحبم پر از حیا و حجبم خیلی صبورم آره من چادر فاطمه ام که محرمش بودم سر سجاره هر نماز همدمش بودم روزای آخری راوی درد و غمش بودم منی که تو مدینه میشناسنم به پاکی کی فکرشو می کرد که بشم یه روزی خاکی ای کاش ما راهمون سد نمی شد ای کاش دستی ازم رد نمی شد
  • 6:50
    روضه - قصه ام جانسوزتر از حرفهاست قصه اصلی ز بعد مصطفاست خانه ما خالی از جانانه بود در عزای مصطفا غمخانه بود اشک ریزان بود چشم زینبین همچنان چشم منو چشم حسین ناگهان دلشوره بر جانم فتاد گوییا عالم ز حرکت ایستاد ناگهان باب عداوت باز شد کینه توزی با علی آغاز شد وه چه این بی حرمتی ها زود بود مادرم در هاله ای از دود بود حبل بر حبل المتین انداختند مادرم را بر زمین انداختند ...

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی