- 320
- 1000
- 1000
- 1000
وفات حضرت خدیجه (س)، محمدرضا بذری
مرثیه خوانی به مناسبت وفات حضرت خدیجه (س) با صدای محمدرضا بذری، سال 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
کنج عزلت گزین و تنها باش/بین گمنام هاش پیدا باش/پی سیر و سلوک اگر هستی/خاک شو محضرش تمنا باش/آخرت میوه ی همین دنیاست/پس از امروز فکر فردا باش/نمک عاشقی به رسوایی ست/با جماعت نباش و رسوا باش/دست، پیش کسی دراز نکن/سائل دست های سقا باش/علف هرز هم اگر بودی/در زمین حسینِ زهرا باش/گرچه اصلا به تو نیازی نیست/پای کار حسین اما باش/زیر خنجر به فکر ما بوده/ما به فکر گناه … ما را باش/میل داری به روضه ی رضوان/هر کجا روضه بود آنجا باش/هدف از گریه خنده ی زهراست/بی خیال ثواب عقبی باش/گریه کن پا به پای طفلی که/گریه می کرد با سر باباش/گفت حالا که آمدی بابا/یا مرا با خودت ببر یا باش/به من و روسریم فکر نکن/فکر بی معجری زن ها باش/
-
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت/پر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت/زنان از بی حجابیها سر تسلیم افکندند/ولی کنزالحیا از چادر خود تاج بر سر داشت/بزرگان عرب را یک به یک دیروز پس میزد /که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت/زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند/خدیجه چشمهای مصطفی را خوب باور داشت/میان قوم خود شأن و مقام او فراوان بود/ولیکن با پیمبر عزتی چندین برابر داشت /نبی افلاک را می دید از غار حرا اما/جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت/نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند/شکوه این سه تن باهم هزار الله اکبر داشت/کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده/که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت/دوبازوی پیمبر بی گمان از جنس هم بودند/خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت/لبالب بود از قران و آن روزی که مادر شد/به جای طفل در آغوش خود آیات کوثر داشت/همینجا میشود بر پاکی دامان او پی برد/فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت/علی داماد او شد کاش بود آن روز را می دید/که زهرا در نبود مادر خود دیده ای تر داشت/خدیجه در مسیر دین شترها داد بی منت/زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت/حسن روز جمل بی شک به یاد مادرش افتاد /به یاد خاطراتی که مروری زجر آور داشت/کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را/فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت.../شاعر: مجید تال
-
چندیست نان نپخته و کاری نکرده ام/شرمنده کنیزم از این خانه داری ام/پیری زودرس به سراغ من آمده /برگ و بری ندارم اگرچه بهاری ام/همسایه ها به مردنم من انگار راضی اند/دلگیر از این محله و این همجواری ام/زخمم به یک اشاره دهن باز میکند/شب تا سحر مراقب این زخم کاری ام/من صف اول هر غزوه به میدان رفتم /ولـی انــداز? تـو زخــم نــدارم زهــرا
تاکنون نظری ثبت نشده است.