- 28
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت فاطمه (س) شب دوم فاطمیه اول 1401 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب دوم فاطمیه اول با صدای میثم مطیعی، 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - عطر ریحانه و نیایش تو شب و تصویر تازهای از زن از تو و آه تو که سرشار است؛ شب چگونه است؟ چشم ما روشن! بس که محبوبههای این عالم به تو ای عطر ناب منسوباند نزد پیغمبر از جهان ما زن و عطر و نماز محبوباند آه اما تو در جهان ما به نمازی نشسته دل بستی و برای تو مثل دستاست سادهتر چرخ میخورد هستی سادهتر از تو اشکهایت بود -هرچه زخمت عمیق و کاری شد- قطره قطره به خاک افتاد و آسمان روی خاک جاری شد... شب میان فرشتگان بودی بال در بال روشن آنها روز اما کسی نمیفهمید راز تنهایی شگفتت را از سپید و سیاه؛ از دنیا جامه سادگیست تنپوشت چشمه آفتاب مقصد تو تسمه مشک تشنه بر دوشت (و پدر رفت و جای خالی او چشمهای تو انتخاب شدند از جوار تو نور نوشیدند پسرانت که آفتاب شدند) زخمهایت نهان نمیمانند دم به دم تازه میشوند آنها من و گریه مترجم زخمیم به زبانهای زند? دنیا ای که دنیا به تو نمیآید مرگ از جان تو چه میخواهد تا ابد هم که مرگ جان بکند چیزی از بودنت نمیکاهد بیتو شاید تمام پنجرهها رو به دیوار و سنگ باز شوند خانههایش گماند یا گورند کوچههایی که بینماز شوند ما که در خیل دوستدارانت در صف آخرین ایشانیم «هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم» شاعر : سید اکبر میرجعفری
-
زمینه - بی تو چه کند مولا؟ یا فاطمه الزهرا! افتاده علی از پا، یا فاطمه الزهرا! وقت ست که از رحمت، دستی ز علی گیری افتاده ز پا مولا، یا فاطمه الزهرا! بعد از تو علی از پای افتاد و ز غم خو کرد با خانه نشینیها، یا فاطمه الزهرا! رفتی و علی بی تو بیت الحزنی دارد پر ناله و پر غوغا، یا فاطمه الزهرا! چو محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید تنهاست علی تنها یا فاطمه الزهرا! شب ها به مزار تو، میگرید و میسوزد چون شمع ز سر تا پا، یا فاطمه الزهرا! بر خاک مزار تو، خون ریخت به جای اشک از دیدهی خون پالا، یا فاطمه الزهرا! بر خرمن جان او، چون شعله شرر میزد میریخت چو آب اَسما، یا فاطمه الزهرا! دامان علی از اشک پر کوکب و اختر شد در آن شب محنتزا، یا فاطمه الزهرا! هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم هم قبر تو ناپیدا، یا فاطمه الزهرا!
-
شور - اگه یه کبوتر بودم، به همه جا پر میزدم از کران تا کران بیرق عزای تو رو، پرچم ولای تو رو میزدم توو جهان مشرق و مغرب زمین، با اسمت آشنا بشن پیامتو بفهمنو، راهی کربلا بشن قصه ی سقا و عطش، روضه ی طفل غرقِ خون یه روز باید جهانی شه، توو هر زمین، به هر زبون (حسین عزیز فاطمه) ای معنی نعم الامیر! مظهر «جهاد کبیر» عشق تو دینمه توو مسیر احیای دین، «فَلا تُطِعِ الْکافِرین» رسم و آئینمه گوشه ی چشمت میتونه، کاری کنه زهیر بشم منو توو خیمه ت بپذیر، که عاقبت بخیر بشم سرت بلنده روی نی، سایهت الهی کم نشه سرم بریده شه ولی، جلو حرومی خم نشه (حسین عزیز فاطمه) ای پسر شیرخدا، وارث شمشیرخدا عاشقاتو ببین وعده ی سربازای تو، توو حرم زیبای تو کربلا، اربعین به قلب من تَوون بده، برای درک این حضور به من بده لیاقتِ، زمینه سازی ظهور توو پادگان عشق تو، بیایم و همقسم بشیم تا صبح سرخ انتقام، مدافع حرم بشیم (حسین عزیز فاطمه) شاعر : محسن رضوانی
-
واحد - پنهان کردی چرا، زخم دیرینه را، ازمن آخر یار مظلومه ام، یاس پرپر وقتی که می شکفت، غنچهی زخم تو، بین دستم آب غسل تو شد، اشک حیدر لرزه افتاده بر شانه ی من گشته بیت الحزن خانه من پر کشیدی از کنارم ای بهارم، ای قرارم دور از چشم همه، می برم تا بقیع، پیکرت را بنگر حیرانی، دخترت را لرزه افتاده بر، دست خیبرگشا، از غم تو بنگر تنهایی، حیدرت را بعد از تو فاطمه بی پناهم دیگر در این نبرد بی سپاهم پر کشیدی از کنارم ای بهارم، ای قرارم نه سالی می شود، دل به لبخند تو، کرده عادت اینک من ماندم و بار حسرت پیش چشم من است، لحظه لحظه هنوز، خاطراتت اینک دل مانده و داغ غربت روز بی فاطمه باورم نیست همراه و همدم و یاورم نیست پر کشیدی از کنارم ای بهارم، ای قرارم بی تو من ماندم و خانه ای سوت و کور، همزبانم شهری نامهربان، مهربانم! بیتابی حسن، گریه های حسین، آه زینب بی مادر مانده اند، کودکانم دور از چشم همه گریه کردم فاطمه فاطمه گریه کردم پر کشیدی از کنارم ای بهارم، ای قرارم بوی زهرا گرفت، ساحل علقمه، ای برادر آمده فاطمه، ای برادر اخا ادرک اخا، بی قرارم بیا، جان مادر تا که بینم تو را، بار دیگر تنها مانده حسین بی علمدار سرداری مانده و چشم خونبار الوداع ای تکیه گاهم، ای قرارم، ای سپاهم عهدی چون فاطمه، بسته اند عاشقان با ولایت با مولا ماندهاند تا شهادت قبر بی نامشان، قطعه ای بی نشان، از مدینه است داغ دیرینشان، زخم سینه است با ذکر یا علی جان سپردند با فرمان ولی جان سپردند راه ما تا ابد راه پیر خمین، با فرمان ولی با ذکر یاحسین شاعر : محمد مهدی سیار
-
شور - بذرافشان - در آن ساعت که درمانند خلق مشرق و مغرب بود دستم به دامان علی بن ابیطالب علی اسدالله علی ولی الله در راه علی اگر هلاکم سازند اهل نظر آیینه ز خاکم سازند گویند که ناپاک مبر نام علی من نام علی برم که پاکم سازند نور فلک از جبین تابنده اوست سرداری کائنات زیبنده اوست در وصف علی بس که بود دست خدا در وصف خدا این که علی بنده اوست ...
تاکنون نظری ثبت نشده است.