- 412
- 1000
- 1000
- 1000
ظهر رحلت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) - 28 صفر 99 - حسین سازور
مرثیه خوانی 28 صفر، ظهر رحلت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) با صدای حسین سازور، 1399
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
غزل - گوشم به فرمان معز المومنین است روضه دبستان معز المومنین است اینکه نمک گیر همین اشک عزاییم فیض نمکدان معز المومنین است هر روز در صحن دلم گفتم حسن جان قلبم شبستان معز المومنین است لظالم خصما و للمظلوم عونا این نص قرآن معز المومنین است العزت لله شد نقش نگینش عزت به دستان معز المومنین است این مملکت دلبسته ی اولاد زهراست ایران هم ایران معز المومنین است مردم کنار رهبر تنها بمانید این درس برهان معز المومنین است با دست او حق سفره اش را پهن کرده در سفره ها نان معز المومنین است مهمان سرای روضه ها بیت الکریم است پس صاحب خانه معز المومینن است حبل المتین ماست در غوغای محشر دستم به دامان معز المومنین است ...
-
واحد - به من رسیده دو چشم تر از حسین و حسن کلام وحی شده منبر از حسین و حسن خراب روضه شدم آمدم به میخانه رسیده جام می و ساغر از حسین و حسن برای آنکه خدا را بیاورم هیأت نداشتم به خدا بهتر از حسین و حسن زمین به دست حسن آسمان به دست حسین به عرش می رسد این نوکر از حسین و حسن نشسته زیر کسا بینشان رسول الله که ارث برده علی اکبر از حسین و حسن بهشت را به گدایی هردوشان بفروش نخواه چیز کمی دیگر از حسین و حسن توی که کرب و بلا رفته ای به عشق بقیع چه توشه ای ببری آخر از حسین و حسن طبیعی است که لبا فاطمه طرف بشود حساب اگر نبرد محشر از حسین و حسن چو وضع خانه او صورتش به هم خورده که رو گرفته چنین مادر از حسین و حسن کشیده خورد و کشیده شد و کشیده آه کشیده است خجالت در از حسین و حسن
-
نوحه - سلام ای سلطان کرم سلام امام بی حرم سلام سیدالکریم سلام شفیع محشرم تو در آقایی بی مثلی پسر ارشد امام علی تو که وارث تیغ ذوالفقار تو که فاتح جنگ جملی آقا بقیع تو در دلهاست آقا غربت قبرت پیداست حسن وای حسن سیدی یا مولا حسن بانی کربلا سلام ای آسمان غم سلام از غم عمر تو کم سلام ای که از غصه ها شده عالم پیش تو خم غریب شهر مدینه ای تو شهید زهر کینه ای تو که گریان فاطمه و تو که شاهد زخم سینه ای همچون علی امام غم ها آقا تویی غریب و تنها تو ای جان داده از جفا ببین دور تو آشنا روایت می کنم برات من از غربت کربلا تو نبودی ببینی ای شها زده قاسم تو دست و پا وای عبدالله بی کفنت شده مثل حسین سرش جدا از خون این گلان چمن پر شد کرب و بلا از حسن
تاکنون نظری ثبت نشده است.