منو
شهادت امام محمد باقر (ع) 99 - حسین سازور

شهادت امام محمد باقر (ع) 99 - حسین سازور

  • 3 تعداد قطعات
  • 15 دقیقه مدت قطعه
  • 146 دریافت شده
مرثیه خوانی شهادت امام محمد باقر (ع) با صدای حسین سازور، 1399


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 15:41
    شعرخوانی و روضه - ستم روزگار یادش هست غم لیل و نهار یادش هست دیده ی اشکبار یادش هست آن همه قلب زار یادش هست روضه ی بی شمار یادش هست نیمه جان بین بستر افتاده باز تب کرده مضطر افتاده به لبش ذکر مادر افتاده یاد یک جای دیگر افتاده چادر پر غبار یادش هست زهر کرده اثر به اعضایش ناتوان دست و بی رمق پایش ترک افتاده است لب هایش العطش العطش شد آوایش لب زخمی یار یادش هست پیر بود و خمیده قامت بود خانه اش کل سال هیات بود به تنش ردی از جسارت بود قاتلش روضه ی اسارت بود لحظه های فرار یادش هست سال ها قلب بی قراری داشت گله ها از شتر سواری داشت با رقیه چه روزگاری داشت .. با غمش آه و گریه زاری داشت آبله بود و خار یادش هست همه ی عمر خود پریشان بود یاد جدش همیشه گریان بود آی مردم حسین عطشان بود آبروی قبیله عریان بود یک تن و ده سوار یادش هست عمه هایش چقدر ترسیدند کوچه های شلوغ را دیدند مست ها آمدند رقصیدند به سر روی نیزه خندیدند زینب بی قرار یادش هست شاعر : سید پوریا هاشمی
  • 9:17
    نوحه - منم که یادگار تمام رنج و دردم به یاد کربلا من همیشه گریه کردم واویلا گریه من برا غریب دشت کربلا بود برای آن سری که بر فراز نیزه ها بود چه ظلمی به ما بود حسین اباعبدالله یا ثارالله در آن غروب غربت میان خیمه بودم قدم قدم به گودال کنار عمه بودم واویلا زمان غارت به هر طرف دویدم بار مصیبت و بلا به دوش خود کشیدم چه ها که ندیدم حسین اباعبدالله یا ثارالله
  • 9:15
    واحد - در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام بارها از پیکر خود ، رفتن جان دیده ام از غروب روز عاشورای سال شصت و یک بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام در منا آب گوارا دست زائرها دهید حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند ؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام آن قدر در پای خود خوار مغیلان دیده ام چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ عمه ی هم بازی ام را کنج ویران دیده ام شاعر : محمدجواد شیرازی

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی