- 55
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام محمد باقر (ع) 98 - حسین سازور و نریمان پناهی
مرثیه خوانی شهادت امام محمد باقر (ع) با صدای حسین سازور و نریمان پناهی، 1398
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - حال خوش ، در گرو فیض سحر داشتن است قرب حق ، لازمه اش دیده ی تر داشتن است آی کنعانِ پر از غم شده ، حق یعقوب گاه ، حدّاقل از یار خبر داشتن است امرِ معشوق رقم خورده جدایی ، یعنی سهم عشاق فقط چشم به در داشتن است بند اگر بندِ نگار است پرت را بشکن گاه گمراه شدن حاصلِ پر داشتن است اولین مرحله ی بنده ی مهدی بودن همه جا خاطرِ او ، مدّ نظر داشتن است این که لبخند رضایت بنشانی به لبش دوره ی غربت او ، اوج هنر داشتن است یار او نیستم و امر فرج می طلبم ! شرط ، در امرِ ظهورش به نفر داشتن است پدر ماست علی شیر خدا ، شاه نجف خیرِ اولاد در این گونه پدر داشتن است علت اصلی نان شب پُر برکت مان صبح ، از روضه ی ارباب گذر داشتن است کربلا راه نجات است و نجات از آتش … در قدم سوی گل فاطمه برداشتن است بدترین درد و مصیبات برای مادر بین گودالِ پر از نیزه پسر داشتن است شاعر : محمدجواد شیرازی
-
روضه - از کودکی با آه سوزان گریه کردم با کاروانی دیده گریان گریه کردم هر بار با مویی سپید و قامتی خم عمه صدا می زد حسین جان گریه کردم یادم نرفته تا که دیدم مرکب آمد با یال غرق خون ز میدان گریه کردم دنبال مرکب پا برهنه می دویدم دنبال زنها در بیابان گریه کردم دیدم که دسته دسته در گودال رفتند شد شاه عالم سنگ باران گریه کردم دیدم یک زانو زده بر روی سینه گیسوی جدم شد پریشان گریه کردم دیدم که آب مشک را روی زمین ریخت سر می برید از ذبح عطشان گریه کردم همبازی ام را پیش چشمم زجر می زد گم شد رقیه در بیابان گریه کردم با چشکهایم کوچه های شام دیدم کوچه به کوچه با اسیران گریه می کرد
-
تک - نریمان پناهی - بار بلا به شانه کشیدم به کودکی از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه هام دویدم به کودکی آن شب که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار شنیدم به کودکی عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی آن شب که درخرابه سر آمد میان مان چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شد بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست این را به گوش خویش شنیدم به کودکی در مجلس شراب که شخصیتم شکست من آستین صبر جویدم به کودکی شاعر : قاسم نعمتی
-
شور - نریمان پناهی - روی لبم واویلا! کسی ندیده توی دنیا؛ که با لبای تشنه سقا بمیره در کنار دریا یار و علمدار من منو نزاری تنها ای کاش به فکر غصه های من باش یه کاری کن؛ غریبم داداش پاشو ببین ای سقا… که حرمله سه شعبه داره میشه رباب دیگه آواره میره رو نی سر شیرخواره پاشو ببین ای سقا چه نقشه ها دارن، این لشکر… میان به پشت خیمه آخر برای نبش قبر اصغر
-
شور - نریمان پناهی - ندا آمد که یا روح الأمین زینت دوش نبی را ببین افتاده زیر پای قاتلش خار و خاشاک زمین منزلش دور حرم هلهله ها حلقه زدند حرمله ها وای پناه بر خدا زینب و نامحرما وای حسین وای حسین به حسین کنار آب تشنه لب از حال رفت به سر زنان زینب کنار مقتل بود از سر من دیگر سایه اقبال رفت خستگی از بدنت میریزه داره نیزه ز تنت میریزه مگه چی گفتی عدو سنگت زد داره خون از دهنت میریزه وای من وای من ای حسین در آن کشاکش ها پیراهن خونین عبا و عمامه میان جنجال رفت در آن شلوغی ها برای انگشتر ساربان انگشت و بریدو خوشحال رفت گرد و خاک از سپرت می ریزه العطش از جگرت میریزه مگه گودال چقدر جا داره یه سپاه داره سرت میریزه ...
-
شور - نریمان پناهی - برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری چرا بر تن برادر سر نداری بمیرم من مگر مادر نداری گلی گم کرده ام میجویم او را به هر گل می رسم می بویم او را خداوندا علمدارم نیامد یگانه یاور و یارم نیامد کنار علقمه بابا چه دیدی و عمود خیمه از چه کشیدی حسین جانم حسین ...
تاکنون نظری ثبت نشده است.