- 254
- 1000
- 1000
- 1000
شب هشتم محرم 95 - میثم مطیعی و وحید نادری
مرثیه خوانی شب هشتم محرم با صدای میثم مطیعی و وحید نادری، 1395
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - الوداع گفت و رفت و بابا ماند بین تن ها امام تنها ماند سر مجنون هوای لیلا داشت چشم لیلا به پای لیلا ماند موج؛ می خورد بر لب ساحل موج برگشت و... لیک دریا ماند علی اکبر، علی و اکبر شد جمله رفت و حروف بر جا ماند با زره رفت؛ با عبا برگشت بین خیمه همین معما ماند خواهر آمد؛ برادرش را برد تکه های پیمبر اما ماند پیکرش زیر سم مرکب و... سر ... روی نیزه برای فردا ماند بعد از این ماجرا، ته گودال رمقی از حسین آیا ماند..!؟ شاعر : یاسر حوتی
-
زمزمه - آه به خاک و خون تمام اصحاب ساعات آخر حسین است وقتش رسیده و زمان جهاد اکبر حسین است وقت وداع، علی رسیده هنگام دل بریدن است از نور دیده از اشک بابا، پیداست پیدا وقتی که دست از تو کشیده، چه کشیده (آه، علی علی خدانگهدار) آه یل رشید تشنه کامم میان دشنههای اعدا از هر طرف تیغی و تیری شد جگر من ارباً اربا خسته و دلخون، میپیچم اکنون نور دل آل عبا را در عبایی جان میدهم آه، زین داغ جانکاه سنگ صبورم خواهرم زینب کجایی؟ (آه، علی علی خدانگهدار) شاعر : محمد مهدی سیار
-
زمینه - وحید نادری - داری میری تو از خیمه ها، با رفتنت خمیده قدم ای میوه ی دلم راه برو ، پیش چشای من چند قدم بارونیه / چشم همه / پشت سرت / ای پسرم ارحم علی / غربتنا / روی لب / اهل حرم رفتی تو هم به جنگ قوم مشرک ، علی جان علی جان لا طاقه لنا علی فراقک ، علی جان علی جان تا افتادی بابا روی خاک ، گفتی علیک منی السلام من اومدم بالای سرت ، اما نداره جونی پاهام روی زمین / افتادیُ/ دور و برت / همهمه شد روضه ی تو / یادآور/ روضه های/ فاطمه شد پاشیده اوراق لهوف ، واویلا واویلا فقطعوه بالسیوف ، واویلا واویلا پاشو بریم سوی خیمه ها ، که دیگه جون من بر لبه بابا ببین بالای سرت ، نوحه خونت حالا زینبه آرزومه / حتی شده / یه بار دیگه / بگی بابا اما حالا / باید بگم / بچیننت / توی عبا زهرا برای تسلیت رسیده ، واویلا واویلا میگه حسین من ابوالشهیده ، واویلا واویلا شاعر : سید محمد مهدی شفیعی
-
واحد - ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان... مثل تیری که رها می شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را آمده باز هم از جا بکند خیبر را آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را معنی جمله در پوست نگنجیدن را بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید زیرپایش همه کون و مکان می چرخید بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد رفت از میسره از میمنه بیرون آمد آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه گفت:لاحول ولاقوه الابالله مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون به تماشای جنونش همه دنیا مجنون آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد به تماشای نبرد تو خداوند آمد با همان حکم که قرآن خدا جان من است آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست آه آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا می گیری زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای پدرت آمده در سینه تلاطم دارد از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا* گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید با فغان پسرم وا پسرم می آید باز هم عطر گل یاس به گیسو داری ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟! کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟! مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟! من تو را در همه کرب و بلا می بینم هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم باید انگار تو را بین عبا بگذارم باید انگار تو را بین عبایم ببرم تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم... شاعر : سید حمید برقعی
-
روضه - قطعه هایی از تنش قطع یقین پیدا نشد دشت را گشتند و اکبر بیش از این پیدا نشد تیرها اجزای اکبر را به صحرا دوختند اسب زخمی شد، رکاب افتاد، زین پیدا نشد تا عقیقی که سلیمان داشت افتاد و شکست بر رکاب سبز پیغمبر نگین پیدا نشد ناگهان شیرازه اش پاشید از هم، بعد از آن شرحی از آیات قرآن مبین پیدا نشد هر دو عالم را ملائک زیر و رو کردند و هیچ سرزمینی بهتر از این سرزمین پیدا نشد گشته ام، اما برای زائر کویش شدن بهتر از حال و هوای اربعین پیدا نشد کربلا را از علی هایش فقط باید شناخت جز علی در این جهان حبل المتین پیدا نسد صفحه صفحه بارها تاریخ را خواندم ولی غیر حیدر یک امیرالمؤمنین پیدا نشد شاعر : احمد علوی
تاکنون نظری ثبت نشده است.