منو
شب نهم ماه رمضان 1400 - میثم مطیعی

شب نهم ماه رمضان 1400 - میثم مطیعی

  • 3 تعداد قطعات
  • 7 دقیقه مدت قطعه
  • 112 دریافت شده
مداح : میثم مطیعی
مناسبت مذهبی : نهم رمضان
نوع قطعه : كل مجلس
مراسم شب نهم ماه رمضان با صدای میثم مطیعی، 1400

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 7:11
    مناجات - نشانده‌ام عرق شرم روی پیشانی چه سود داشت گناهم به جز پشیمانی نگاه کن ز سر و روی خسته‌ام پیداست چه آمده به سرم در مسیر مهمانی از اشک دیده‌ی شب زنده دارها هر شب شده است کوچه مهمانی‌ات چراغانی مرا به منزل تسلیم رهنمایی کن که شرم دارم از این شیوه مسلمانی چقدر معصیتت کرده‌ام نمی‌دانم ببخش از کرمت آنچنان که می‌دانی کجاست حال دعا؟ کو ترنم سحرم چه شد تلاطم آن گریه‌های طوفانی بگو به یوسف اشکم که قحطی آمده است به نیل دیده پس از سال‌ها فراوانی چقدر عاشق ماه مبارکت شده‌ام چنان که عاشق آزادی است زندانی دوباره بال پریدن بگیرم از این ماه اگر رها شوم از دام‌های نفسانی
  • 7:47
    مناجات - خوانده‌ای‌ام تو سوی خودت داده‌ای‌ام ره کوی خودت جز تو غمم را به که گویم؟ به که گویم؟ خسته‌ام از این آمد و شد از همه حتی از دل خود جز تو رهم را ز که جویم؟ ز که جویم؟ ای حی معلا، ای عالی اعلا بغض غریبی زده پنجه، به گلویم با اشک تمنا، آورده‌‌ام اینجا دید? آلود? خود را که بشویم بر سر خوانت بار دگر آماده‌ام با دید? تر دیگر از این در، تو مرانم، تو مرانم یک نفسم تنها مگذار من که ندارم راه فرار بگذر و بگذار، که بمانم، که بمانم دل خسته‌ام از خود، عمرم سپری شد بی‌مددت چون به تو خود را برسانم برسانم ای صاحب این ماه، ای حضرت دلخواه نام خودت را تو نهادی، به دهانم آبرویم شد چشم ترم ممنونم اکنون از پدرم بر لب خشکی شده گریان، شده گریان بر گلویی که از همه سو داده سه‌شعبه بوسه بر او یا پدری که شده حیران، شده حیران یا بنت محمد، وای مادرش آمد نوگل ششماهه شکفته، شده خندان از خنده‌ی آن لب، خون شد دل زینب رفته حسین آن سوی خیمه چه پریشان... شاعر : محمدرضا وحیدزاده
  • 18:15
    روضه و مقتل حضرت اباالفضل (ع) - دستی نداری تا بگیرم، از زمین پاشی میشه دوباره باز علمدار حرم باشی؟ این بچه ها دیگه نمیخوان آب؛ تو رو میخوان میشه براشون باز سقاشی؟ وقتی خجالت میکشی شرمنده تر میشم سقا بدون دست هم سقاست باورکن توو چشم عباسم نبینم اشک غم باشه بی تو حسین تنهاست باور کن دریا توو دستاته برادر ممنون دستاتم علمدار چشمات پر از خون شد عزیزم دلتنگ چشماتم علمدار دستم رو میگیرم به پهلو راه میرم من اونچه نباید عاقبت دیدی سرم اومد تا که نشستم پیش تو انگار حس کردم یک لحظه بوی مادرم اومد دیدی بهت گفتم کبوده صورت مادر؟ دیدی بهت گفتم که خیلی سخت راه میره؟ دیدی چقد سخته ببینی مادرت هربار دستش رو به پهلوش میگیره؟ دریا توو دستاته برادر ممنون دستاتم علمدار چشمات پر از خون شد عزیزم دلتنگ چشماتم علمدار شاعر : امیررضا یزدانی

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی