منو
شب ششم ماه رمضان 1400 - میثم مطیعی

شب ششم ماه رمضان 1400 - میثم مطیعی

  • 2 تعداد قطعات
  • 7 دقیقه مدت قطعه
  • 54 دریافت شده
مداح : میثم مطیعی
مناسبت مذهبی : ششم رمضان
شخصیت : حضرت قاسم بن الحسن (ع)
نوع قطعه : كل مجلس
مراسم شب ششم ماه رمضان با صدای میثم مطیعی، 1400

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 7:51
    مناجات - باز گویا هوای دل ابری است باز درهای آسمان باز است من ولی تحبس الدعا شده ام دل من باز فکر پرواز است دیر گاهی است با خودم قهرم بسته بر وصله های ناجورم سرِ من گرم زندگی شده است از امام زمان (عج) خود دورم غیبت و تهمت و ریا و حسد جزو اعمال واجبم شده است از دهانم دروغ می بارد معصیت قوت غالبم شده است به فساد و حرام زل زده اند چشمهایی که بی حیا شده اند جایگاه خدا و خلق خدا در دلم وای جابجا شده اند آمدم سمت خانه معبود دلخوش از اینکه صاحبی دارم پشت در ضجه می زنم: یارب باز کن کار واجبی دارم گریه کردم صدا زدی من را آمدم یا مسبب الاسباب روسیاهم نظر نما یا نور یا سریع الرضا مرا دریاب لکه های سیاه زندگی ام یا کریم از شما چه پنهان است درد دارم دوا نمی خواهم یار درد من است ودرمان است ساتر العیب اگر نبودی تو خلق با من چکار می کردند؟ پرده پوشی اگر نمی کردی همه از من فرار می کردند زشت و آلوده و خطاکارم دارم اقرار می کنم یا رب گرچه بی آبرو شدم اما باز اصرار می کنم یارب جرم و کم کاری ام قبول، ولی تو که از حال من خبر داری "دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری" جان مولا بیا در این شب ها نظری کن که سر براه شوم مثل روز تولد از مادر باز هم عاری از گناه شوم شب قدر است و فرصت خوبی است باز جوشن کبیر می خوانم یک به یک اسم های خوب تو را با دلی سر به زیر می خوانم کمکم کن هر آنچه را دارم خرج تطهیر جان و روح کنم دور ظلم و گناه خط بکشم بروم توب? نصوح کنم قسمت می دهم به آقایی کز می عشق فاطمی مست است شب احیاء گرفته قرآن را بر سرِ خود، اگرچه بی دست است قسمت می دهم به آقایی که فدایی شده به جان حسین (ع) غیرتش مثل ضربت حیدر افضل من عبادَه الثقلین چه بگویم عمویمان عباس (ع) روضه هایش همیشه مکشوف است کاش اینها دروغ بود، ولی قصه آن عمود معروف است شاعر : عباس احمدی
  • 16:13
    روضه حضرت قاسم (ع) - راوی می‌گه دیدم، قاسم وقت رفتن پوشیده بود ای وای، تنها یک پیراهن راوی می‌گه دیدم، مولا چه غمگینه وقتی قاسم رو اسب، با سختی می‌شینه «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» راوی می‌گه دیدم، بین اون جمعیت قاسم از رو مرکب، تا افتاد با صورت حمله کردن سمتش، وقتی که ضربه خورد دیدم اومد مولا قاسم رو با خود برد «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» راوی می‌گه دیدم توو آغوش مولا پاهاشو می‌کشید قاسم روی خاکا دیدم دیدم قدش هم قد مولا شد دیدم خیلی بیشتر قد حسین تا شد «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» راوی می‌گه اما دیدم توو قتلگاه مولا تنها بود و میکشید از دل آه راوی می‌‌گه دیدم تا افتاد با صورت اومدن کوفی‌ها تنها واسه غارت «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» شاعر : امیررضا یزدانی

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی