- 522
- 1000
- 1000
- 1000
شب دهم ماه رمضان 1400 - وفات حضرت خدیجه (س) - میثم مطیعی
مرثیه خوانی وفات حضرت خدیجه (س) با صدای میثم مطیعی، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه حضرت خدیجه (س) - ببین دل سیاه آوردم ببخش فقط گناه آوردم براتو اشک و آه آوردم یا ربّ، منو به روضهی مادرم ببخش یا ربّ، قسمت میدم به قد خم ببخش یارب، یارب یا رب، خسته ام دیگه من از دست خودم یا رب، من که توی روضهها بزرگ شدم یارب، یارب ای دل بیا میون غمهات گریه کنیم با این مناجات برا دل مادر سادات ای وای، از غم و بی کسی این زمونه ای کاش، خونه ای بدون مادر نمونه ای کاش، ای وای ای وای، خسته بود از اون همه کنایهها ای وای، وای از اون شب گریههای بی صدا ای وای، ای وای دل پیمبر بی قراره داره آروم آروم میباره جای کفن عبا میذاره ای وای، دل من روضهخون مدینه شو ای وای، روضه خون شعلههای کینه شو ای وای، ای وای ای وای، روی اون تنِ مث برگ خزون ای وای، آروم آروم میریزن آب روون ای وای، ای وای شاعر : رضا یزدانی
-
روضه - مادر نور، مادر ایمان مادر عشق، مادر عرفان مادر حُسن، مادر قرآن عشق طه، خدیجة الکبری خاک بوس قدوم تو خورشید از دلت عشق ناب می جوشید دین اسلام وپرچم توحید باتو برپاخدیجة الکبری برلبش ذکر یاعلی مولا ختم پیغمبران امیر صفا از کنار تو رفت تا بالا شب اسری خدیجة الکبری یازده سال با دلی شیدا خالصانه بدون رنگ و ریا مادری کرده ای شما به خدا بهر مولا خدیجة الکبری با تو قلب نبیِ رحمت شاد خانه اش با حضور تو آباد دلش از بند غصه ها آزاد بی توتنها... خدیجة الکبری ای سراپا عطوفت و رأفت دل پاکت سراچه ی رحمت بی تو از راه می رسد غربت سوی زهرا خدیجة الکبری هستی ات رابه راه حق دادی پای دین عاشقانه اِستادی کی ولی روی خاک افتادی؟ زیر پاها خدیجة الکبری!!! توکه هستی که روزعاشورا روی لبهای سیّدالشُّهدا می نشیند میان آن غوغا نغمه ی یا... خدیجة الکبری بر سرت ریخت خاک وخاکستر سنگ خوردی زِ مُشرک وکافر دیده هایت ندید! بی پیکر! سر آقا خدیجة الکبری ای دلت گرمِ یاری احمد همدم بیقراری احمد باعث اشک جاری احمد رفتنت... یا... خدیجة الکبری کفنت از بهشت اعلایِ حضرت حق رسیده با آیه چه کنم باغم تو غمهای بیکفن را خدیجة الکبری شاعر : مجتبی روشن روان
-
زمینه - نبوت را نگینی یا خدیجه شفاعت آفرینی یا خدیجه برایم مادری کن روز محشر تو اُم المؤمنینی یا خدیجه تو داری آنچنان حق عظیمی که در ایمان و دین ما سهیمی نه تنها دخترت! بعد از تو دیدند مسلمانان همه داغ یتیمی نگاهت از غمی جانکاه می گفت ز صدها داغ با هر آه می گفت میان کوچه خالی بود جایت که زهرای تو «وا اُماه» می گفت شاعر : یوسف رحیمی
-
شعرخوانی - از جان و مال هر چه که دارم فدای تو باقی فقط دلی ست که آن هم برای تو با این که خاستگار برایم زیاد بود اما نشسته بود دل من به پای تو در چله ات چه بود که آدم نخواسته اینگونه مست می شود از ربنای تو؟! این بس مرا که از همه ی عمر خود دمی با عشق همنفس بشوم در هوای تو این بس مرا که لایق گهواره گی شوند دستان من به خدمت خیرالنسای تو شاعر : سیده تکتم حسینی
تاکنون نظری ثبت نشده است.