- 286
- 1000
- 1000
- 1000
غزل غزل بنویسم حدیث رؤیایی
مدیحه سرایی ولادت حضرت اباالفضل العباس (ع) با صدای حنیف طاهری، 1399
غزل غزل بنویسم حدیث رویایی
برای اوج ادب منتهای شیدایی
برای وصف شما پای شعر میلنگد
تو انتخاب خدایی برای سقایی
تویی که منصب باب الحوائجی داری
ندیده کس به خدا از شما جز آقایی
و کوه پیش تو انگشت بر دهان مانده
امیر علقمه از بس رشید و رعنایی
به یک اشاره چشمان آسمانی تان
حریف حرمله ها می شوی به تنهایی
همیشه بر روی دوشت رقیه جان می گفت
تو بهترین و یگانه عموی دنیایی
تو امتداد طراوت به نوبهارانی
تو تکیه گاه و امید دل غزالانی
به پای مقدم خود سجده ملک داری
تو با قبیله تان حسن مشترک داری
اگر چه هاشمیان بی مثال و مه رویند
ولی تو بین همه بیشتر نمک داری
ز دست و پا زدنت بین دست های حسین
مشخص است که قصدی تو بر کمک داری
تو بین معنی این واژها نمی گنجی
به روی خاک ولی ریشه در فلک داری
سوال های زیادی میان ذهن خودت
ز ماجرای کبود غم فدک داری
همیشه شرم شریعه ز مشک خالی توست
که پای چشمه لبانی پر از ترک داری
هنوز آب روان حسرت لبت دارد
نگاه بر ادب چشم پر تبت دارد
به وَجد آمده از وصل روی دلداری
که پا به پای دلش تا به صبح بیداری
کنار تربیتت رد پای مادر توست
که این چنین ز وقار و حیا تو سرشاری
به پای گوش تو همواره این نوا میخواند
مباد لفظ برادر به لب کنی جاری
همیشه و همه جا پیش مرگ او باشی
مباد یک نفس از او تو دست برداری
علم به دوش سحرگاه ای ستون حرم
برای حضرت عشقم نما علمداری
بدان که دست توسل به دامن زهرا
به بازوان ستبر تو میدهد یاری
مسیر سجده افلاک سوی محضر توست
دل زنان بهشتی اسیر مادر توست
ز ازدیاد حسودی ماه بر رویت
تو چشم خوردی و آمد بلا ز هر سویت
به پای بیرق و مشک تو آسمان افتاد
عمود فاصله انداخت بین ابرویت
برای این همه جانبازی و وفاداری
خدای بوسه گرفته ز روی بازویت
نگاه خیمه ز تعظیم کردنت فهمید
نشسته مادر پهلو شکسته پهلویت
همین که پای غریبه به خیمه ها واشد
نسیم روضه وزیدن گرفت در مویت
و کاش بودی و تا روز آخرش میماند
رکاب زینب کبری به روی زانویت
منم که مسلم این قبله گاه احساسم
همیشه و همه جا زیر دین عباسم
شاعر: هاشم طوسی
غزل غزل بنویسم حدیث رویایی
برای اوج ادب منتهای شیدایی
برای وصف شما پای شعر میلنگد
تو انتخاب خدایی برای سقایی
تویی که منصب باب الحوائجی داری
ندیده کس به خدا از شما جز آقایی
و کوه پیش تو انگشت بر دهان مانده
امیر علقمه از بس رشید و رعنایی
به یک اشاره چشمان آسمانی تان
حریف حرمله ها می شوی به تنهایی
همیشه بر روی دوشت رقیه جان می گفت
تو بهترین و یگانه عموی دنیایی
تو امتداد طراوت به نوبهارانی
تو تکیه گاه و امید دل غزالانی
به پای مقدم خود سجده ملک داری
تو با قبیله تان حسن مشترک داری
اگر چه هاشمیان بی مثال و مه رویند
ولی تو بین همه بیشتر نمک داری
ز دست و پا زدنت بین دست های حسین
مشخص است که قصدی تو بر کمک داری
تو بین معنی این واژها نمی گنجی
به روی خاک ولی ریشه در فلک داری
سوال های زیادی میان ذهن خودت
ز ماجرای کبود غم فدک داری
همیشه شرم شریعه ز مشک خالی توست
که پای چشمه لبانی پر از ترک داری
هنوز آب روان حسرت لبت دارد
نگاه بر ادب چشم پر تبت دارد
به وَجد آمده از وصل روی دلداری
که پا به پای دلش تا به صبح بیداری
کنار تربیتت رد پای مادر توست
که این چنین ز وقار و حیا تو سرشاری
به پای گوش تو همواره این نوا میخواند
مباد لفظ برادر به لب کنی جاری
همیشه و همه جا پیش مرگ او باشی
مباد یک نفس از او تو دست برداری
علم به دوش سحرگاه ای ستون حرم
برای حضرت عشقم نما علمداری
بدان که دست توسل به دامن زهرا
به بازوان ستبر تو میدهد یاری
مسیر سجده افلاک سوی محضر توست
دل زنان بهشتی اسیر مادر توست
ز ازدیاد حسودی ماه بر رویت
تو چشم خوردی و آمد بلا ز هر سویت
به پای بیرق و مشک تو آسمان افتاد
عمود فاصله انداخت بین ابرویت
برای این همه جانبازی و وفاداری
خدای بوسه گرفته ز روی بازویت
نگاه خیمه ز تعظیم کردنت فهمید
نشسته مادر پهلو شکسته پهلویت
همین که پای غریبه به خیمه ها واشد
نسیم روضه وزیدن گرفت در مویت
و کاش بودی و تا روز آخرش میماند
رکاب زینب کبری به روی زانویت
منم که مسلم این قبله گاه احساسم
همیشه و همه جا زیر دین عباسم
شاعر: هاشم طوسی
تاکنون نظری ثبت نشده است.