شهادت امام موسی کاظم (ع) 98 - حنیف طاهری و غلامرضا سازگار

روضه - من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می‌روی به سلامت سلام من برسانی ***صبا ز من به رضا گو به دیدنم آیدکه هر چه زود بیاید به دیدنم دیر است به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل محفلشان دانه های زنجیر است یکبار پرم را به قفس باز نکردند این صید ز صیاد فروان گله دارد معصومه اگر بر سرم آید نشناسد از جان به لب آمده آن جان گله دارم ...

زمینه - ای خاک کاظمین تو عطر بهشت من ای مهر تو ز روز ازل در سرشت من عنوان و فخر نوکری ات سرنوشت من بذر ولایت تو در آغاز کشت من با مدح توست زنده دل و جان ما همه ای موسی مسیح دم آل فاطمه یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر ما سائل و تو دست عنایات داوری ما بنده حقیر تو مولا و سروری در سلسله به سلسله ها یار و یاوری باب الحوائج هستی و موسی ابن جعفری باب النجات قبله حاجات ما تویی جان دعا و روح مناجات ما تویی یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر در اقتدار مظهر خلاق داوری در کظم غیظ وارث شخص پیمبری در حلم مجتبایی و در صبر حیدری حقا که نجل فاطمه موسی ابن جعفری دین من و تجلی ایمان من تویی توحید ذکر و محشر و میزان من تویی یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر

زمینه - میبارم تو قنوتم شبیه ابر بارون خدایا کن خلاصم دیگه از دست هارون امشب شب از قفس رها شدنه فردا سحر طلوع بخت منه شد وقت پریدن از حصار قفس توی سر من هوای پر زدنه من ندارم یه ستاره تو هفت آسمونم بار درد روی شونه های نیمه جونم زرد زردم بی رمق مثه برگ خزونم هر شب تا سحر خدا خدا میکنم تا صبح لبمو وقف دعا میکنم چند ساله که روزه هامو وقت غروب با ضربه تازیونه وا میکنم روز روشن برا من شبیه شب تاره زنجیری که دور گردنه حلقه داره مثل شبها میزنن منو روزا دوباره مدام از چشم خیسم بارون غم میباره میشه تشییع تن من روی یه تخته پاره

روضه - استاد سازگار - صفای دل بجز مهر شما نیست که بی مهر شما دل را صفا نیست خوشا حال دل بیمار هجران که جز وصل شما او را دوا نیست تمام راهها راه خطایند ره عشق شما هرگز خطا نیست شما پوشیده در ذات خدائید خدا هم از شما هرگز جدا نیست همه زیر لوای رحمت حق کسی غیر از شما صاحب لوا نیست سحاب بذلتان پیوسته بارد کتاب فضلتان را انتها نیست بنازم قدر عشّاق شما را که کمتر از مقام انبیاء نیست همه طاعات عالم را پشیزی بدون مهرتان قدر و بها نیست بجز مهر شما امضای طاعات بجز ذکر شما روح دعا نیست فلک بی عشقتان هرگز نگردد خدا بی مهرتان از کس رضا نیست ولاتان بابلا آمد گوارا که هر جا این بلا نبود ولا نیست نگردد گوی چوگان ولایت سری کافتاده در خاک بلا نیست کسی غیر از شما آل محمد بدنیا و به عقبی مقتدا نیست بریدن از شما امکان ندارد نشستن بی شما هرگز روا نیست فروشم بر طبیب و بر دوا ناز که جز خاک شما دارالشفا نیست چو با مهر شما آیم به محشر هراسم در دل از خوف جزا نیست دل و مهر شما و خشم نیران جهنّم را مگر شرم و حیا نیست در این کویم گدا با دست خالی جز این سرمایه چیزی با گدا نیست بهر لوحی توان رنگ ریا زد ولی لوح محبت را ریا، نیست خدایا دین خود را عرضه کردم مرا جز مهر آل مصطفی نیست صراط مستقیم تا قیامت بجز راه علّی مرتضی نیست من و مهر علی و خاندانش دلم با غیر آنان آشنا نیست سر دار بلا جز وصف مولا شعار «میثم» بی دست و پا نیست