- 454
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت فاطمه (س) شب اول فاطمیه اول 95 - میثم مطیعی و وحید نادری
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب اول فاطمیه اول با صدای میثم مطیعی و وحید نادری، 1395
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مداحی آذری
-
زمینه - وحید نادری - آمد سائل ای سورهی هل أتی تطهیرم کن ای آیهی إنما ای جان علی، مادر مصطفی تویی إنا أعطینا ثمر قلب طاها شب قدری یا زهرا نور خدا نما مادرم زهرا زهرا نار آمد دمی به ملاقات نور آتش می رسید به حوالی طور گویا فاطمه در میان تنور... شعله میآمد بالا ناگهان افتاد از پا کشته شد محسن آنجا فضه بیا بیا مادرم زهرا زهرا شاعر : سید مهدی سرخان
-
واحد - سالها پیش در این شهر، درختی بودم یادگار کهن از دوره سختی بودم هرگز از همهمه باد نمیلرزیدم سایهپرودِ چه اقبال و چه بختی بودم به برومندیِ من بود درختی کمتر رشد میکردم و میشد تنهام محکمتر من به آینده خود روشن و خوشبین بودم باغ را آینهای سبز بهآیین بودم روزها تشنه همصحبتیِ با خورشید همهشب همنفسِ زهره و پروین بودم ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک برگهایم گلِ تسبیح به لب، مثل ملَک ...ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی باغ شد صحنه طوفان بیابانگردی در همان حال که احساس خطر میکردم نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی تا به خود آمدم، از ریشه جدا کرد مرا ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا حالتی رفت که صد بار خدایا کردم از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم آسمانسِیر شدم، مرتبه پیدا کردم از من سوختهدل بال و پری ساخته شد کمکم از چوب من، آنروز دری ساخته شد تا نگهبان سراپرده ماهم کردند، هر چه «در» بود در آن کوچه، نگاهم کردند از همان روز که سیمای علی را دیدم همهشب تا به سحر چشم بهراهم کردند مثل خود تشنه سیراب نمیدیدم من این سعادت را در خواب نمیدیدم من بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم مَحرم روز و شبِ ساقی کوثر بودم تا علی پنجه به این حلقه در میافکند بهخدا از همه پنجرهها سر بودم دستهای دو جگرگوشه که نازم میکرد غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد به سرافرازی من نیست دری روی زمین متبرّک شدم از بال و پر روحالامین سایه وحی و نبوت به سرم بوده مدام بهخدا عاقبت خیر، همین است همین هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم جلوه روشنی از نور خدا میدیدم از کنار در، اگر فاطمه میکرد عبور موج میزد به دلم آینه در آینه، نور سبزپوشان فلَک، پشت سرش میگفتند «قل هوالله احد»، چشم بد از روی تو دور ...
-
شور - وحید نادری - مادر کل سینه زنا فاطمه است توی این خیمه صاحب عزا فاطمه است با ادب پا به هیئت میذارم آخه بانیِ اصلیِ روضه ها فاطمه است پنهونه مرقدش اما با اعتقاد میرم تو روضه ها شاید زهرا بیاد مولاتی فاطمه راه حق هرجا باشه پره از بلا شیعه میدونه که البلا للولا از همون شعله ی خونه ی فاطمه خیمه ها رو سوزوندن توی کربلا روضه یادم میده هرگز ساکت نشین بگذر از جونتو نگذر از حق دین مولاتی فاطمه شاعر : علی اکبر رهیده
-
روضه - سراپا دردم و، جان کندن دائم شده کارم نهادم چشم بر در، تا اجل آید به دیدارم به وقت راه رفتن آنچنان لرزد قدمهایم که دستی بر سرِ زانوست، دستی به دیوارم برو ای عُمر از دستم که من با مرگ، مأنوسم بیا ای مرگ، یاری کن که من از عُمر، بیزارم طرفدار علی بودم که بین آن همه دشمن نشد جز شعله آتش در آنجا کس طرفدارم گهی در خانه، گه بین در و دیوار، گه کوچه خدا داند چه آمد بر سرم! کشتند صدبارم گرفتم دامن مولای خود در چنگ و میگفتم بزن قنفذ که من دست از امامم برنمی دارم دلم بر شوهرم می سوخت چون قنفذ مرا می زد نگاه غربت او بیشتر می داد آزارم نگفتم راز خود با هیچکس، اما خدا داند نمی آید به هم از درد، یک شب چشم بیدارم جواب حضرت علی (علیه السلام) منم تنهای تنها و تویی تنهاترین یارم مرو مگذار تنهایم که من تنها تو را دارم تو هم جان علی هم حافظ جان علی بودی چگونه پیکرت را در درون خاک بگذارم منم مشکل گشای خلقت و دست خدا زهرا! ببین بی تو چه مشکل ها که افتاده است در کارم همه غم های عالم بین ما تقسیم شد آری که تو از درد می نالی و من از غصّه بیدارم دو چشم بسته و قدِّ خم و ضعف تنت گوید که امشب می روی از دستم ای مظلومه بیمارم بزن چادر کنار از رخ که هنگام جدایی شد مپوشان روی خود را از من ای شمع شب تارم بنالید ای تمام چاه ها ای نخل ها بر من که زهرای مرا کشتند پیش چشم خونبارم دو دست بسته از خانه مرا بردند در مسجد عدو نگذاشت یارم را ز روی خاک بردارم بگو بغض گلو را پیش چشمم بشکند زینب سکوت سینه سوزش داده بیش از گریه آزارم شاعر : استاد غلامرضا سازگار
تاکنون نظری ثبت نشده است.