منو
شهادت حضرت فاطمه (س) شب سوم فاطمیه اول 1400 - میثم مطیعی

شهادت حضرت فاطمه (س) شب سوم فاطمیه اول 1400 - میثم مطیعی

  • 5 تعداد قطعات
  • 9 دقیقه مدت قطعه
  • 124 دریافت شده
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب سوم فاطمیه اول با صدای میثم مطیعی، 1400

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 9:12
    روضه - این روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است باید بگویم گرچه معنا کردنش سخت است لکنت گرفته پلک تو در بین آن کوچه این راز سربسته ست افشا کردنش سخت است چشمی که دست سنگی آن بی حیا بسته مقداد می دانست که وا کردنش سخت است دستی که بین کوچه ها از پا تو را انداخت فهمید قدّ حیدری تا کردنش سخت است حالا که داری خواهشی ، تابوت می خواهی؟ اسباب مرگ تو !؟ مهیّا کردنش سخت است با غسل زیر پیرهن فکر علی ع بودی زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است داغ کبود کوچه ها آنقدر روشن بود فهمید دست فتنه ، حاشا کردنش سخت است شاعر : یوسف رحیمی
  • 6:52
    روضه - وای از این بازی که تو با صبر «حیدر» می‌کنی چشم بر هم می‌نهد، چادر که بر سر می‌کنی آه ای «اَمّن یُجیبِ» دختران بی پناه «زینب»ت را پس چرا این گونه «مضطر» می‌کنی با توام در! با تو تا دیوارها هم بشنوند عشقِ «یاسین» است این یاسی که پرپر می‌کنی قصه‌ی پهلوی تو بغض خدا را هم شکست اشک او را شبنم آیات کوثر می‌کنی بازوانی را که این شلاق‌ها بوسیده‌اند جای لب‌های «محمد» بود، باور می‌کنی؟ با عبورت آخرین بار است از بوی بهشت کوچه‌های شهر غمگین را معطر می‌کنی بی حرم می‌مانی و از حسرت گلدسته‌هات در مدینه خون به قلب هر کبوتر می‌کنی نیمه‌شب مثل نسیم از کوچه‌ها رد می‌شوی شاعران مست را بی‌تابِ مادر می‌کنی مثل آن روزی که پیشاپیش مردم می‌رسی با نگاهی این غزل را هم تو محشر می‌کنی شاعر : قاسم صرافان
  • 7:28
    زمینه عربی - جاؤوا بالحَطَبِ الجَزْلِ، و هاجموا بیتَ العدلِ، هیزم فراوانی را آوردند و به خانه عدالت حمله کردند. قد أضرموا النارْ، و اقتحموا الدارْ آتش افروختند و به خانه هجوم بردند. و انبرتْ فاطمُ الزهراءْ، تُوقِفُ الفتنةَ الکُبرىْ، فاطمه (س) اعتراض کرد تا مانع از یک فتنه بزرگ شود تُحییْ الإسلاما، تَحمیْ الإماما و اسلام را زنده گرداند و از امام خود دفاع کند حینها عُصِرتْ بالبابْ، و أُحرِقَ مِنَها الجِلْبَابْ، اما بین در و دیوار در فشار قرار گرفت، و چادرش سوخت سَقَطتْ أرضا، و الصدرُ رُضَّا بر زمین افتاد و استخوان سینه اش شکست فضةُ أدرکینی، فضةُ سنِّدینی فضه مرا دریاب... فضه تکیه گاهم باش اسقطوا لی جنینی، أظنُّ حانَ حِینی جنینم را سقط کردند... فکر میکنم که زمان مرگم فرا رسیده است «الحبیبة الحبیبة... لِأبیها الطبیبة.. ای حبیبه پدری که چون طبیب است.. الکئیبة الکئیبة.. الغریبة الغریبة» و ای محزون غریب أیَّ بابٍ قد أَحرقتُم، أیَّ ضِلعٍ قد کسرتُم چه دربی را سوزاندید چه دنده ای را شکستید وامحمداه، أدرکْ فاطمتاه وا محمداه، فاطمه ات را دریاب قلبَ الرسولِ أدمیتم، بضعتَه قد قتلتم، قلب پیامبر را خونین ساختید... پاره تنش را کشتید... النبیْ المختار، یدعو الثارَ الثارْ پیامبر برگزیده... خواهان انتقام است أیَّ حقٍّ قد هضمتم؟! ، أیَّ بَعْلٍ قد أسرتم؟! چه حقی را پایمال کردید؟... چه شوهری را اسیر کردید؟ آهٍ آهٍ آهْ، والشکوى للهْ آه آه آه، به خداوند شکایت می بریم و مضتْ خلفَ حیدرْ، دفاعاً عنهُ تزأر پشت سر حیدر به راه افتاد... تا او را یاری کند و هی مملوءةٌ صبرْ، تشکو من عُصبةِ الشرّ با تمام صبر و آرامش... و از گروه تبهکار شکایت دارد. «الحبیبة الحبیبة... لِأبیها الطبیبة.. ای حبیبه پدری که چون طبیب است.. الکئیبة الکئیبة.. الغریبة الغریبة» و ای محزون غریب یا أبا صالحَ الثّارا...قدْ هَتَکُوا لکمْ دارا.. یا اباصالح، انتقام بگیر... حرمت خانه شما را شکستند... و فیها الزهراءْ...أمُّ الأوصیاءْ که در آن فاطمه، مادر امامان، حضور داشت شاعر : احمد حسن الحجیری
  • 7:07
    واحد - میون این شهر حسود، من بودم و هجوم دود اگر که میخ در نبود، مسافرم رسیده بود چقدر دردِ دل کرده بودم باهاش براش گفتم از قصه های باباش نشد بشنوم خندهاشو نشد بمیرم براش آه بمیرم براش بمیرم نذاشتن به دنیا بیاد توو وقت شکفتن به دنیا بیاد علی اسمشو انتخاب کرده بود نشد محسن من به دنیا بیاد « خدایا طفل منو کشتن » اگرکه میخ در نبود، زنده میموند عزیز من بزرگ میشد مثل حسین، قد میکشید مثل حسن برای علی مرد لشکر میشد حسینی تر از هر برادر میشد یه جوری بزرگش میکردم که با نگاهش جهان مثل محشر م یش د اینایی که گفتم خیاله همش فقط آرزوی محاله همش هنوزم کبودی رو صورتم برا حیدر من سواله همش « خدایا طفل منو کشتن » نشد ببینمت نشد، نشد منو صدا کنی نشد بخوابی رو پاهام، نشد بابا بابا کنی یادت باشه بابات غرورش شکست که از دین بمونه نشونی هنوز نمیشد نذاره بیفتم رو خاک به من گفت که زهرا بساز و بسوز بابات قهرمان جهان منه بابات مهربونه عزیزه برام میبینم شبا توو نماز و دعا چجوری همش اشک میریزه برام « خدایا طفل منو کشتن » شاعر : رضا یزدانی
  • 4:41
    شور - علی جهانبخش - واماه زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست سند مستندم: بازوی خون آلودم! *** گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا کم مخواه از عطای بسیارش کآنچه خواهی، عطا کند زهرا زهراست مادر من سایه ش رو سر من هست او شفیعه ی صبح محشر من خودمو رو خاک پات می ندازم پر چادر تو شده پر پروازم اشفعی لنا عند الله مادر اباعبدالله گر علی دل قرار او زهراست گر علی گل بهار او زهراست در علی میتوان خدا را دید چون که آیینه دار او زهراست ذکرش ذکر جلی زهراست یار ولی حاری از نفسش ذکر نادعلی با علی زندگی چه زیبا بود همه زندگی تو حضرت مولا بود عطر گل های آرزو داری یک بغل یاس پیش رو داری ما نداریم آبرو بانو تو دعا کن که آبرو داری فخر و آبرومه این اشک و شور و شین تنها آرزومه مردن پای حسین شب جمعه ها که تو دلگیری با زینب به زیارت حسینت می ری ...

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی