- 463
- 1000
- 1000
- 1000
شب نوزدهم صفر - ایام اربعین 1400 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شب نوزدهم صفر، ایام اربعین حسینی با صدای میثم مطیعی، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - میرفت که با آب حیات آمده باشد میخواست به احیای فرات آمده باشد احساس من این است که با پر شدن مشک از خیمه خروش صلوات آمده باشد بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد... برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد میخواست به رمی جمرات آمده باشد... جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا... اما نکند آن لحظات آمده باشد نقل است که توفان شد و پیداست که باید چه بر سر کشتی نجات آمده باشد طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه شاید عمو از راه فرات آمده باشد... شاعر : حسن بیاتانی
-
زمزمه - عطش آتیش زد اهل خیامو عباس میبینی آب آب بچههامو عباس میدونم که تمومه صبرت میدونم که چقد بی تابی اما اصغر داره جون میده، از این بی آبی حدیثی رو شنیدم از جدم من ثواب داره به تشنهها آب دادن بنفسی أنتَ آمادهی جنگی ولی ای سردار به جای شمشیر مشک آبو بردار بنفسی أنتَ «سقای دشت کربلا ای عباس، علمدار من» من اونی که محبوبم میخوادو میخوام که هرچی فرمود مولا به روی چشمام راهی میشم از این نخلستون مشکو پر میکنم از دریا آبو رو آب میریزم یادِ، لبای مولا ای مشک بیا و آبروداری کن دستام اگه افتاد منو یاری کن بریم تا خیمه تیری اگه بهت زدن نامردا میریزه آب و آبروی سقا یه قولی دادم... «سقای دشت کربلا ای عباس، علمدار من» عزیز جونم دستات کجا جا مونده؟ تن غرق زخمت قلبمو لرزونده چِش خورده قد و بالات داداش دست و پاتو بریده دشمن به اشکای منِ بیچاره، دارن میخندن برادرت فدا چشای نازت چشای غرق خون نیمه بازت علمدار من کنار پیکر تو سرگردونم چرا نمیذاری برت گردونم؟ علمدار من «سقای دشت کربلا ای عباس دستات شده از تن جدا ای عباس علمدار من» حسین جان شرمنده که نمیشه پاشم نمیشه از این بیشتر کنارت باشم سقا باید میآورد آبو ندارم من روی برگشتن زودتر برگرد به سمت خیمه، که اومد دشمن شرمندتم حرفت زمین موند مولا افتاده مشک پاره روی خاکا خدانگهدار... شرمندتم که دیگه میشی تنها قرار بعدی ما روی نیها خدانگهدار «سقای دشت کربلا ای عباس دستات شده از تن جدا ای عباس علمدار من» شاعر : سید مهدی سرخان
-
زمینه - رفته برامون آب بیاره ولی ازش خبر ندارم عمو نیاد دیگه چجوری چشمامو روی هم بزارم برم بیرون خیمه که شاید یکم ازش خبر بیارم وای بابا از علقمه رسید آه صدای عمه رو شنید رفت به سمت خیمه عمو وای عمود خیمه رو کشید بابام چرا، اینقدر قدش خمیده تو علقمه چی دیده عمه چرا، میبوسه دخترا رو می بنده معجرا رو «وای عمو عطش عمو عطش» خدا کنه دیگه توو دنیا هیچ کسی این داغو نبینه چهار عموی نازنینم پیکرشون روی زمینه دلم از الآن نگرونِ حال دل ام بنینه آه، چه داغی روی قلبمه وای، چجور برم تا علقمه وای، اینجا پر از نامحرمه وای، میخندن به بابام همه عمه بابام، گریهاش چرا بلنده؟ دشمن بهش میخنده؟ عمو چرا، خواسته که برنگرده؟ با ما وداع نکرده؟ «وای عمو عطش عمو عطش» عمو دیگه برنمیگرده به خیمهها خبر آوردن برای مادرم توو خیمه یه مشک پاره پاره بردن داداش علیّ اصغرم رو با گریه دست من سپردن وای علیِ اصغرم بخواب وای دیگه حرم نداره آب وای چه شیونی به پا شده وای میمیره مادرم رباب خیره شدن، نامحرما به خیمه غرق عذابه خیمه بعد عمو، آرامشی نداریم باید همش بباریم «وای عمو عطش عمو عطش» شاعر : محمدرضا رضایی
-
زمینه - من کجا تو کجا، من کجا کربلا من ذلیل خطا، تو خلیل خدا من اسیر عدم، تو اساس بقا زاده ی مرتضى من کجا تو کجا، من کجا کربلا خاک مزارت کیمیا، اشک عزایت توتیا خلق من از آب و گل و، خلق تو نور کبریا من کجا تو کجا، من کجا کربلا از همه زائران من سیه رو ترم با چه رویی شوم زائر این حرم تا همین ثانیه، نشده باورم کوثر و هل اتى! من کجا تو کجا، من کجا کربلا وصله ی ناجور این جماعت منم نوکر و عاشق بی وفایت منم بهترینِ جهان در رفاقت تویی بی لیاقت منم بی لیاقت منم من کجا تربت پور ام البنین من کجا دیدن مرقد شاه دین تو کجا آنچنان من کجا اینچنین من کجا کربلا من کجا اربعین من کجا تو کجا، من کجا کربلا من اسیر زمین، تو امیر زمین من تجسم شک، تو امام یقین وارث انبیاء من کجا تو کجا، من کجا کربلا با اینکه میدانی بَدَم، خواندی مرا من آمدم این پرسش اصلی من، با هر نفس در هر قدم: من کجا تو کجا، من کجا کربلا امضای این سفر، با امام ِ رضا مـُهر آخر ولی دست خیرالنسا دست آزرده ی، دخت بدرالدجى میوه ی مصطفى من کجا تو کجا، من کجا کربلا مثل حُر بر دل من اگر بنگری از سر لغزش من اگر بگذری این دوماه عزا امانت پیش تو بعد ازین میشوم شیعه ی بهتری من کجا حرّ آزاده ی تو کجا من کجا جُوْن دلداده ی تو کجا من کجا نوکر ساده ی تو کجا من کجا تربت جاده ی تو کجا من کجا تو کجا، من کجا کربلا شاعر : دکتر محسن رضوانی
-
واحد - بردم از کوفه تا شام غوغا با خودم کربلای غمت را بس که خون گریه کردم ز داغت لاله روییده صحرا به صحرا آه از چهل شب غربت آه از چهل شب حسرت آه از دل بی طاقت یا سیدی یا مظلوم ای به خون خفته سالار زینب گریه کردم غمت را چهل شب داغ تو همچنان مانده بر دل نام تو همچنان مانده بر لب ای بی کفن مولایم ای عروه الوثقایم آه بی تو من تنهایم آه سیدی یا مظلوم یا اخا بی تو در کاروان ها شور تو شعله ها زد به جان ها کربلای چهل روزه ی من خطبه ها بود و زخم زبان ها من سر عاشورایم من زاده ی زهرایم من زینب کبرایم یا سیدی یا مظلوم ای حماسی ترین عشق عالم می بری جان من را دمادم زائرت می شوم اربعین ها در سپاه تو ام هر محرم ای ذبح اعظم مولا ای نور چشم زهرا ای قبله گاه دلها یا سیدی یا مظلوم
-
دم پایانی - شهیدا نگاه کنین به حال ما، شما رو به حق خاک جبههها ایشالله، ما هم بریم مثل شما ... تا کربلا دل خوشیمون از این دنیا، پلاک و سربند و چفیه خسته شهر زرق و برق، زمزمه داریم با گریه: کجایید ای شهیدان خدایی... بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبکبالان عاشق... پرنده تر ز مرغان هوایی دل من مقیم کربلای تو، جوونیم به پای روضههای تو رسیده، نسیم جانفزای تو... تو این صحرا شهید روز عاشورا، لاله عطشان زهرا تشنه بریدن رگ هاتو، تو روز روشن واویلا اگر کشتند چرا آبت ندادند ... چرا زان درّ نایابت ندادند اگر کشتند چرا خاکت نکردند ... کفن بر جسم صد چاکت نکردند غم ما، شراره های اون دره، هنوزم صاحبزمان خون جگره دل ما پی مزار مادره... مادر زهرا راز ولایت یا زهرا... رمز شهادت یا زهرا ذکر مدام لبهای... حضرت حجت یازهرا سحرخیز مدینه کی میآیی ... امیر بیقرینه کی میآیی عزیزم مادرت چشم انتظاره... شفای زخم سینه کی میآیی
تاکنون نظری ثبت نشده است.