منو
مقتل خوانی عصر عاشورا  1400 - میثم مطیعی و مهدی سرخان

مقتل خوانی عصر عاشورا 1400 - میثم مطیعی و مهدی سرخان

  • 9 تعداد قطعات
  • 6 دقیقه مدت قطعه
  • 799 دریافت شده
مقتل خوانی عصر عاشورا با صدای میثم مطیعی، مهدی سرخان، محمدمهدی سیار و میلاد عرفان پور، 1400

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 6:36
    شعرخوانی - میلاد عرفان پور - خاکستری اگرچه به جا ماند و دود ماند بردند هرچه بود، ولی هرچه بود ماند با سنگ‌ها شکست و به سرنیزه‌ها شکافت پیشانی حسین... ولی در سجود ماند طفلان، غریق نعمت و نورند در بهشت از خیمه گرچه، خاطره‌هایی کبود ماند انگشتر حسین به غارت نرفته است سجاد شاهد است که این یادبود، ماند عباس ایستاده... هنوز ایستاده است آری که گفته خیمه‌ی او بی‌عمود ماند... سیراب می‌کند دو جهان را حسین ما هر چند تشنه کام میان دو رود ماند***غریب مانده سری به نیزه… چه سهمناک است دیدنی‌هاسر از حسین و دل از حسین و... دریغ و داد از بریدنی‌هاشنیده‌ام تشنه‌‌ سربردند... که آه... با دشنه سر بریدندشنیده‌ام... خاک بر دهانم... دریغ و داد از شنیدنی‌هاچه سرخ سرمی چ‌رسد سفرها... چه تلخ سرمی رسد خبرهاو خنجری سر رسیده... ای وای… وای از این سررسیدنی‌هادمیده شد سور محشر آیا؟... دمید خورشید ،بی‌سر آیا؟دمید از خاک، دم به دم خون ... به حیرتیم از دمیدنی هابه سوی او خواهری دوید وفراز تل، جان به لب رسید ونگفت اما چه‌ها کشید ونگفتنی ماند دیدنی‌ها
  • 6:02
    شعرخوانی - محمدمهدی سیار - در مقاتل خوانده ام گودال غوغا شد، ولی آن طرف تر بود غوغا... آن طرف تر... بر تلی آسمان گو بر زمین آید ولی هر گز مباد پیش چشم خواهری بر خاک و خون افتد یلی قتلگاه زینب است این یا حسین ابن علی؟ قتلگاه زینب است این... یا حسین بن علی! "حنجر" است این واژه یا "خنجر"؟ میان خط اشک همچنان ناخوانده مانده صفحه های مقتلی*** آی بی ابر آسمان! باغ پیمبر تشنه است خیمه گاه ساده اولاد حیدر تشنه است آب شو از شرم و بر سر خاک کن آه ای فرات! هستی و ذریه ی ساقی کوثر تشنه است خوب می جنگد ولی چشمش سیاهی می رود خوب میجنگد ولی پیداست «اکبر» تشنه است می وزد در دشت گاهی هم صدای هق هقی کنج خیمه مادری با دیده ی تر تشنه است آخر مجلس شبی دیدم تمام روضه ها پای این یک روضه می گریند: اصغر تشنه است
  • 4:23
    شعرخوانی -مهدی سرخان - در جهان شرط حیات ما یکیست کشتی سرخ نجات ما یکیست روزهای هفته غرق دردهاست روزهای هفتگی درمان ماست اندک اندک جمع مستان می رسند اندک اندک می پرستان می رسند طی شده یک هفته با فکر حسین جمعمان جمع است با ذکر حسین نام او بردیم و غم تفسیر شد بر طهور اشک جان تطهیر شد حلقه ی ما حلقه ی دام بلاست ناله هامان شروه های نینواست بهر ما هر روز و هر شب کربلاست با شهیدان حسین میثاق ماست کربلا گفتیم و دلتنگیم ما کربلا یا کربلا یا کربلا ای رفیقان می رسد صوتی به گوش این شهیدانند در جوش و خروش روضه می خوانند از سردارشان از حسین از سید و سالارشان گرد مقتل را گرفته دشمنان روی تل اهل حرم بر سر زنان هر کسی با هر چه که در دست داشت زخم روی زخم روی زخم کاشت گفت فردی باید او راحت شود تا که راحت تر تنش غارت شود شمر ملعون سوی مقتل می دوید دست کینه خنجر کندی کشید می نشست و می نشست و می نشست می برید و می برید و می برید آسمان او را به بخل ابر کشت لشکر کوفه به قتل صبر کشت از حرم تا قتلگه زینب دوید می برید و می برید و می برید ناله می زد در دل صحرا حسین یاحسین و یاحسین و یاحسین کاش باشد این دل ما با حسین تا شهادت ناله ی ما یاحسین
  • 7:06
    روضه - آن تندباد تیر ، بگو با تنت چه کرد ؟ با قلب مثل آینه ‌ی روشنت ، چه کرد ؟ وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است با ما ، ببین که روضه‌ ی افتادنت چه کرد می‌ گفت روضه‌ خوان : که تنت غرق تیر بود هر تیر ، واژگون که شدی ، با تنت چه کرد ؟ افتادی و سه ساله خبر دارد و خدا بر خاک ، سنگ ، با رخِ بی‌ جوشنت چه کرد انداخت این سه شعبه تو را ، باغبان ! ببین با حلق نازکِ گل در گلشنت ، چه کرد ؟ جان داد خواهرت ، به خدا ! تا که دید ، شمر با چکمه ، در کشاکشِ جان دادنت ، چه کرد ای بوسه ‌گاه مادر دریا ، گلوی تو ! آن تیغ کُند ، با رگ و با گردنت چه کرد از حال رفت و بی ‌رمق افتاد ، روضه‌ خوان دیگر نگفت از این ‌که پس از کشتنت ، چه کرد یا ایها العزیز ! پس انگشترت کجاست ؟ آن گله گرگ ، با تن و پیراهنت چه کرد ؟ لرزید آسمان ، چو دویدند اسب ‌ها بر سینه زد رسول ، مگر دشمنت چه کرد؟ شاعر : قاسم صرافان
  • 20:19
    روضه
  • 18:33
    زمزمه و مقتل - دوباره عاشورا شد، حسین تنها شد میون صحرا دور و برش غوغا شد تیر سه شعبه اومد از راه قلبت رو زیر و کرد مولا خون تو مثل رود جاری شد، به روی خاکا حدود ساعت سه از حال رفتی کشون کشون میون گودال رفتی هجوم آوردن اون که به مال حروم عادت کرده بریدن سرت رو قیمت کرده هجوم آوردن «برای غربتت بمیرم مولا، چه سخت جون دادی» همونی که پای صد تا نامه مُهر زد آروم آروم از گوشه با نیزه اومد آهت عرشو به گریه انداخت وقتی نیزه به پهلوت می‌خورد پهلوی زخمی مادر رو، به یادت آورد یه عده سکه واسه شمشیر داشتن یه عده اما چوب و سنگ برداشتن مسلمون نیستن یه عده تنها هلهله می‌کردن یه عده‌شون با اینکه پیرمردن عصا برداشتن «برای غربتت بمیرم مولا، چه سخت جون دادی» صدا می‌زد آب... با سنگ جواب می‌دادن با اینکه حتی به اسبا آب می‌دادن از زخم تیر و تیغ و نیزه زخم زبونشون سخت‌تر بود ناسزاها همه تقصیرِ، بغض حیدر بود با گریه ابن سعد به لشکر میگه: تموم کنین کار حسینو دیگه سرش رو میخوام اول برید راحت کنید این مردو بعدش برید غارت کنید این مردو سرش رو میخوام «برای غربتت بمیرم مولا، چه سخت جون دادی» چقد طولانی شد کشتن ثارالله چرا این لشکر دست برنمیداره؟ آه... آه از اون ساعتی که مردی سنگین کرد سینه‌شو آه یا رب جسمش رو با لگد برگردوند، به سمت زینب چِشم حسین داره سیاهی میره محاسنش رو تووی دست می‌گیره چه تیغ کندی... یکی... دو تا... سه تا... دوازده بار زد سرو نشون دادو توو لشکر جار زد حسینو کشتم... «برای غربتت بمیرم مولا، چه سخت جون دادی» شاعر : سید مهدی سرخان
  • 6:39
    واحد - حروف مقطع در آن صحرا، چه می گویند چه می گویند چنین حا و سین،یا و نون با ما چه می گویند چه می گویند همه، روضه‌ی گریه‌دار من، همین اسم است، همین اسم است قرار دل بی قرار من ، همین اسم است همین اسم است نخواهم گفت،‌ که انگشت و انگشتر او چه شد نخواهم گفت، در ان معرکه پیکر او چه شد نخواهم گفت ز سیلی رخ خواهر او چه شد «حسین جانم، تو را کشتند تشنه لب حسین جانم» نمی خوانم از روضه‌ی گودال، نمی‌خوانم نمی خوانم نمی‌خوانم از ناحیه امسال، نمی‌خوانم نمی خوانم ز شیب خضیبش نخواهم گفت‌ نخواهم گفت نخواهم گفت ز خد تریبش نخواهم گفت نخواهم گفت نخواهم گفت، که اهل حرم هتک حرمت شدند نخواهم گفت، مهیای رنج اسارت شدند نخواهم گفت، از آن بانوان که اهانت شدند «حسین جانم، تو را کشتند تشنه لب حسین جانم» چگونه بگویم سرت بر نی، چه خوش می‌خواند چه خوش می‌خواند چگونه بگویم تنت عریان به صحرا ماند به صحرا ماند نمی‌گویم از وحشت طفلان، نمی‌گویم نمی گویم نمی‌گویم از یورش اسبان نمی گویم نمی گویم چه سنگین است، ز تاراج آن پیرهن دم زدن چه دشوار است، از آن رأس دور از بدن دم زدن از آن خورشید، از آن ماه دور از وطن دم زدن «حسین جانم، تو را کشتند تشنه لب حسین جانم» شاعر : میلاد عرفانپور
  • 3:21
    دودمه - شاه گفتا کربلا امروز میدان من است عید قربان منست مادرم زهرا درین گودال مهمان منست عید قربان منست
  • 4:37
    روضه - بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند نیزه‏ ها بر عطشش قهقهه سر مى‏دادند خنده‏ ها خطبه ی گرم دهنش را بردند این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است که روى نیزه بوى پیرهنش را بردند؟ تا که معلوم نگردد ز کجا مى‏آید اهل صحراى تجرّد کفنش را بردند دشنه‏ ها دور و بر پیکر او حلقه زدند حلقه ها نقش عقیق یمنش را بردند چهره‏ها یا همه زردند وَ یا نیلى رنگ شعله‏ ها سبزى رنگ چمنش را بردند بت پرستان ز هراس تبر ابراهیم جمع گشته تبر بت شکنش را بردند بادها سینه زنان زودتر از خواهر او تا مدینه خبر سوختنش را بردند یوسف، آهسته بگوئید نمیرد یعقوب گرگ ها زوزه کشان پیرهنش را بردند شاعر : رضا جعفری

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی