منو
شب دهم محرم 1400 - مهدی سلحشور - عاشورا

شب دهم محرم 1400 - مهدی سلحشور - عاشورا

  • 3 تعداد قطعات
  • 25 دقیقه مدت قطعه
  • 295 دریافت شده
مرثیه خوانی شب دهم محرم با صدای مهدی سلحشور، 1400

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 25:52
    روضه - بی سایه لطف تو نه امنی، نه امانی بی پرتو رویت نه بهاری نه خزانی عادت نشود غیبت تو کاش برایم ای آنکه بدون تو یتیم است جهانی بد جور شدم بنده دنیا، کمکم کن ما را به خودش دوخته این عالم فانی یک بار دگر ماه محرم شد و افسوس از دوست ندیدیم نه نامی نه نشانی ماییم شریک غم تو، آجرک الله ازجدّ تو داریم به دل، داغ عیانی ای وای به چشمی که نشد خیس ز اشکی وان شانه که از گریه نخورده است تکانی ساعات وداع است، امان از دل زینب (س) دارد بخدا می¬کُشدَت دل نگرانی نزدیک شده ساعت سوزاندن خیمه نزدیک شده غارت این لشگر جانی درخیمه نمانده است دگر قطره ای آبی اطفال ندارند به کف، تکه ی نانی زین بعد نبینند به جز غارت معجر زین بعد نگیرند به جز زخم زبانی ای کش که خون گریه کنم مثل تو یک روز آن روز خودت باشی و "ناحیّه" بخوانی
  • 6:52
    زمینه - محمدجواد احمدی - زانو بغل گرفته زینب حسین میگه می شنوی امشب گمون کنم از دل صحرا داره میاد صدای زهرا از حالا هی می گه بنی می کشنت چجوری فردا تو دل صحرا زوده هنوز این بی قراری که فردا شب این موقع داری رو تاول پای یتیما مرهم می ذاری فردا شب این موقع تو اوج دردی با آتیشای خیمه تو نبردی تو قتلگاه دنبال من می گردی وای حسین نذار بگم که می ری از حال فردا که اومدی تو گودال اگه انگشترو ندیدی پیرهن مادرو ندیدی طاقت بیار اگه عزیزم رو پیکرم سرو ندیدی آروم شو زینب صبورم بدون که از تو خیلی دورم چشم به راهه مادرمون تو کنج تنورم یه بار منو رو نیزه ها می بین یه بار به زیر دست و پا می بینی یه بار توی تشت طلا می بینی
  • 3:01
    روضه - با داغ مادرش غم دختر شروع شد او هرچه درد دید از آن «در» شروع شد مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد دل شوره های زخمی خواهر شروع شد باور نداشت آتش آن اتفاق را تا عصر روز حادثه باور شروع شد جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه تکرار قصه ی در و مادر شروع شد اینجا بجای میخ در و قامتی کبود اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست حالا که سوگواری حیدر شروع شد می خواستم تمام کنم شعر را، نشد یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شدزینب نشست و خاک عزا ریخت بر سرش والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... شروع شدخنجر سوی گلوی برادر بلند شد وقت فرود طاقت خواهر تمام شد وقتی صدای شیون خواهر به عرش رفت فهمید عرش کار برادر تمام شد پنجاه و چهار سال فقط با حسین بود پنجاه و چهار سال که دیگر تمام شد تازه هجوم و قصه ی آتش شروع شد وقتی که قصه ی سر و خنججر تمام شد فریاد زد امام علیکن بالفراق حجت بر اهل بیت پیامبر تمام شد زینب میان شعله و خون می دوید آه این شعر تا رسید به معجر تمام شد شاعر : محمد میرزایی

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی