- 407
- 1000
- 1000
- 1000
شب ششم محرم 1400 - میثم مطیعی و وحید نادری
مرثیه خوانی شب ششم محرم با صدای میثم مطیعی و وحید نادری، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - عهد ما از روز اول با حسین و با حسن ذکر ما تا روز آخر یا حسین و یا حسن با محرم کربلایی شد دل ما شب به شب روضه خواندیم از حسین، اما حسن... اما حسن... روضه خوان غربتش شب های خاموش بقیع بی کس و تنها حسین و بی کس و تنها حسن بی قرار قصه های کوچه و دیوار و در رازدار غصه های مادرش زهرا حسن میفرستد قاسم و عبداللهش را با حسین تا بگیرد کربلا هم حُسن دیگر با حسن شاعر : محمد مهدی سیار
-
زمزمه و مقتل - برای جبهه اذن از امام میگیره ولی خواهشهاش انگاری بی تأثیره هرچی میگفت، عمو میگفت نه! اما قاسم ادب کرد ایستاد دست و پای عمو رو بوسید، به گریه افتاد میون آغوش هم از حال رفتن انگاری که یه روح تووی دوتّا تن گرفت اذنش رو سینهاش به سینهی عمو چسبیده جای زره ببین کفن پوشیده گرفت اذنش رو «علی اکبر حسن قاسم جان، عزیزم قاسم» توو صحرا مثل قرص قمر میمونه مثه حیدر شمشیرش رو میچرخونه چشماش بارونی بود وقتی که مثل باباش رجزخون اومد انگار شیر جمل شد زنده، به میدون اومد با نعرههاش لشکرو میترسونه یلای شامو سر جا مینْشونه به باباش رفته چه ضربههای کاری شمشیری صداش میاد چه نغمهی تکبیری به باباش رفته «علی اکبر حسن قاسم جان، عزیزم قاسم» صدای زخمیش پیچیده تووی صحرا عمو جون دریاب من رو توو این واویلا عمو جون خیلی خوشحالم من پیغمبر رو بغل میگیرم مرگو مثل عسل مینوشم، برات میمیرم اکبر که جوشن داشت شد إربا إربا قاسم فقط با یک کفن...! آه دنیا... شهید شد قاسم پاشو به سختی میکشه رو خاکا چشماشو با گریه میبنده مولا شهید شد قاسم «امانتی محتبی پرپر شد، عزیزم قاسم» شاعر : سید مهدی سرخان
-
زمینه - مگه میشه پسر حسن باشه وحسین تنها باشه اسیر غربتا، دل آقا بشه جون ناقابل من، نذر عشق امامه اونکه من رو به این راه، دعوت کرده بابامه من و عبدالله، نذر این راه رو لبهامون، یا ثارالله «لبیک یا اباعبدالله» توی راه یاری امام خودم، بدون واهمهام اگه سنم کمه، شبیه قاسمم میشه تو نوجوونی، محکم باشه ارادت عاشق شی توی سینهات، باشه شوق شهادت نوجوونیمون، فصل عشقه نسل ماها، نسل عشقه «لبیک یا اباعبدالله» اگه امروز سینه میزنم روز و شب، برا آیندهمه شناسنامم همین، خط سربندمه ماییم تازه نفسها، سربازای حسینیم وقتی میگیم حسین جان، مدیون والدینیم تا دم آخر، عاشق هستیم زیر پرچم، پیمان بستیم «لبیک یا اباعبدالله» اگه همت کنم و با این قافله، منم راهی بشم از احلی من عسل، یه جرعه میچشم یار صاحب زمانم، وقتی مولا غریبه این لشکر تو سپاهش، از قاسم تا حبیبه... مثه حاج قاسم، تا پای جون باید باشیم، مرد میدون «لبیک یا اباعبدالله» شاعر : محمد رسولی
-
واحد - نرفته لب خشکت از یادم، کجا بودی؟ شبی که من از ناقه افتادم، کجا بودی؟ تو اون شب که گوشوارهمو بردن، کجا بودی؟ ما رو توی بزم مِی آوردن، کجا بودی؟ کجا بودی! که هرچی صدات میزدم میزدن کجا بودی! چه سنگا به اهل حرم میزدن کجا بودی! منو پیش چشم تو هم میزدن «بابا جونم،بابای خوب عزیزتر از جونم» نمیذارم از من جدا باشی ، سر بابا! چرا باید از تن جدا باشی؟ سر بابا! چرا از سه سالهت تو دور بودی؟ سر بابا! شنیدم که توی تنور بودی، سر بابا! خبر داری؟ دارن ما رو مثل کنیز میبرن خبر داری؟ همش فکر گوشواره و معجرن خبر داری؟ دارن دخترای تو رو میخرن «بابا جونم، بابای خوب عزیزتر از جونم» شاعر : رضا یزدانی
-
واحد - ادبخانه? اولیا اینجاست، کرم اینجاست، وفا اینجاست شبستان اهل خدا اینجاست، حرم اینجاست، صفا اینجاست دوای پریشانی دل را، تو در جایی، نخواهی یافت اگر تربت کربلا اینجاست، دوا اینجاست، شفا اینجاست در این عالم، به جز تو ندارم کسی یاحسین بیابانم، پر از رنج و تشنگیها تو دریایی، مرا هم ببر سمت دریا حسین «مرا دریاب، مرا دریاب ای رحمت عام عشق مرا دریاب، مرا دریاب ای ماه تمام عشق» من از دوری از خانه? محبوب، پریشانم پریشانم جز او مرهمی بر جراحاتم، نمیدانم نمیدانم اگر حرفی از دیگری گفتم،پشیمانم پشیمانم جز این نام زیبا نمیدانم: حسین جانم حسین جانم لبم را کاش، مهیای درس عطشها کنم نگاهم را، خریدار دیدار مولا کنم خودم را باز، در این فرصت گریه پیدا کنم «مرا دریاب، مرا دریاب ای رحمت عام عشق مرا دریاب، مرا دریاب ای ماه تمام عشق» شاعر : حسن صنوبری
-
مظلوم حسین
-
شور - وحید نادری - ما در رکاب شاه بی سر سر نمی خواهیم غیر از حسین بن علی دلبر نمی خواهیم سرمست سرمست از صهبای ثارالله تا پای جان هستیم هم پای ثارالله مولا حسین مولا خون شهیدان امتداد سرخ عاشوراست این شعر دیرین شعار ما بسیجی هاست باید گذشتن از دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی مولا حسین مولا
-
نجوا با امام زمان (عج) - فرصت گذشت و عمر مرا اشک و آه برد وقتی که نیستی به که باید پناه برد؟ پایان نیافت گر سفرت، من مقصرم برگرد، آبروی مرا این گناه برد غائب توئی؟ به عکس! منم کز تو غائبم این درد را هر آینه باید به چاه برد خوشبخت آنکه بین دو دست تو کشته شد بالا سری که راه به آن بارگاه برد میگریم از غریبی فرماندهی که یار میجست و نام از چو منی روسیاه برد اما دلا بسوز بر آن دم که شاه دین سرباز شیرخواره به جنگ سپاه برد شاعر : رضا وحیدزاده
تاکنون نظری ثبت نشده است.