- 2198
- 1000
- 1000
- 1000
شب هشتم محرم 1400 - محمود کریمی و ابراهیم رحیمی
مرثیه خوانی شب هشتم محرم با صدای محمود کریمی و ابراهیم رحیمی، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - هر کس که عمر خویش را با عشق سر کرد از اول عمرش هوای دردسر کرد من به کسی از گریه ام چیزی نگفتم یک شهر را چشمان سرخم باخبر کرد حتما سرم را میگذارم زیر پایش از کوچه ما هم اگر روزی گذر کرد هر چه که من کمتر برایش کار کردم مزد مرا هر روز اما بیشتر کرد این بار هم دیر آمدم روضه ولیکن مثل همیشه چشم من را زود تر کرد گاهی خوشی با گریه حاصل میشود پس هر کس نشد مهموم در روضه ضرر کرد هر چند ما را عشق او دیوانه کرده مِهر علیِ اکبرش دیوانه تر کرد جان داد وقتی باغبان خسته فهمید یک لشکر از روی گل باغش گذر کرد با اکبر او نیزه کاری کرد مثل کاری که با پهلوی زهرا میخ در کرد میریخت بیرون از دهانش لخته خون حال پسر حال پدر را محتضر کرد اولادُنا اکبادُنا یعنی پدر را مقراض اهل کوفه تقطیع جگر کرد بالای جسم اکبر خود داد میزد زینب که آمد کار او را سخت تر کرد پیش جوانش داشت جان میداد اما محض حجاب خواهرش صرف نظر کرد
-
زمینه - یا نجل خامس آلالله سرتاپا، پیغمبر صلّالله تا محشر، اولیا حیرون از عهد تو با اباعبدالله ای آیینهی ماه کربلا آقازادهی شاه کربلا مجموع انوار اربابی محرم اسرار اربابی سالار حرم سلطانی ارباب دربار اربابی ای فرماندهی اصحاب الحسین یا بابالنّجات، یا بابالحسین دل بستم به تو آقازاده حتّی عشق هم به تو دلداده تا الله، غیر تو راهی نیست هرکس شد اسیرت، آزاده میریزه شرر از شمشیر تو میلرزه زمین با تکبیر تو پیش عشق، تو ولی عهدی موضوع ازلی عهدی ای عشق ولیعصر ما بانی مجلس تو، مهدی ای قلب زمین، ای جان جهان گریه میکنم با صاحبزمان ارشد نوههای زهرا سیر تو، ملکوت اعلی بابای تو، امیر عالم رهبر ملّت عاشورا شد میراث تو، عزم حیدری شیر بیشهی رزم حیدری دریایی با لب خشکیده خورشیدت به همه تابیده نسلاندرنسل ما هرکس شد فانی در عشق تو جاویده دین از دولت تو شد جاودان ای جان نماز، ای روح اذان هر نوری، بینورت خاموشه عشق تو، توو دلا میجوشه پایتخت عاشقا، شهر تو ساکن گوشهی ششگوشه معنای حقّی، خصم باطلی یار و همدم ابوفاضلی تفسیر قرآن نازل، تو الگوی انسان کامل، تو دستای ما سینهزنهارو میگیری با ابوفاضل، تو هستی معنی «الله الصّمد» امداد تو از یا «حیدر مدد» به لیلای عشق مسیحا؛ ای جانم به خورشید اولاد زهرا؛ ای جانم به مصداق نیروی مولا؛ ای جانم به شیر نر امّلیلا؛ ای جانم علیاکبر ای جانم یل حیدر ای جانم به قاری قرآن ارباب؛ ای جانم امام شهیدان ارباب؛ ای جانم بیا عاشق خسته دریاب؛ ای جانم علیاکبر، ای جان ارباب؛ ای جانم به شمشیر تیز شجاعت؛ ای جانم به خورشید راه هدایت؛ ای جانم به اکبر، شهید امامت؛ ای جانم به جانباز راه ولایت؛ ای جانم به «مولا علی» شیر داور؛ ای جانم به آن فاتح بدر و خیبر؛ ای جانم به سلطان دنیا و محشر؛ ای جانم به مولای زهرا، به حیدر؛ ای جانم
-
روضه - با چشم گریان میرود جنّات تجری تحتهاالانهار طفلان میرود آنقدر او زیباست که روح، ارباًاربا از تنش حتّی خرامان میرود ممسوس فی ذات خدا تفسیر قرآن حسین از زیر قرآن میرود ابن حسینبنعلی یعنی که طوفان بن طوفان بن طوفان میرود ابروش هم خیبرگشاست زیرا که سلطانزاده معمولاً به سلطان میرود لبتشنه بود آن مرد که دنبال او دامنکشان در دشت، باران میرود شد خَلقاً و خُلقاً «نبی» پیدرپیاش، جان از دل بابا دوچندان میرود ارباب شد مهجور از او کان دل که با خود داشت؛ او دارد به میدان میرود با ارباًاربا گشتنش تکّهبهتکّه،آبروی عید قربان میرود جان رفت و دیگر برنگشت اکبر چنان برگشت که انگار، اکبر برنگشت پر شد دهان از خاک و خون فریاد بابا تا ابد از بین حنجر برنگشت چون در حصار نیزه بود سمت حرم، آخر سر او تا به آخر برنگشت برخورد کرد آنگونهکه شمشیر دشمن از تنش درحدّ خنجر برنگشت برگشت اگرچه در عبا امّا بمیرم! بعضی از اعضای پیکر برنگشت اکبر به میدان زد ولی مقراض کاری کرد که همقدّ اصغر برنگشت
-
روضه - پاشو نگاه کن که با چه حالی رسیده بابا پاشو کمک کن بریم به خیمه امید بابا زخم شمشیره روی قلبم جگرم آتیش می گیره بچم از دستم داره می ره الهی باباش بمیره حال من زاره بیا زینب ببین بچم نیمه جونهکاکل و گیسوش چش و ابروش کلاه خودش غرق خونِ سر تا پا پیکرش لاله بارونه نفساش آتیش فشونه زینب جان دست من جون نداره برداره این جسم پاره پاره از زخماش بارون خون می بارهاهل خیمه دستامو بگیرید گوشه های عبامو بگیرید چشمای دخترامو بگیرید ولدی ولدی ولدی کنار جسمت اومد خمیده خمیده بابا شبیه مادر شدی عزیزم شهید بابا اولین باره جلو چشمم علی اکبر پا نمیشه پیکرش طوری پراکنده است که یکجا پیدا نمیشه من نگرونم ما دو تا رو کی به خیمه می رسونه این همه عضو متلاشی روی خاکا جا می مونه
-
واحد - عالم به علی نازد و مولا به اباالفضل عبّاس بنازد به وفای علیاکبر ای یل خیمهی ارباب دو عالم؛ علیاکبر ای نسیم خوش شبهای محرّم؛ علیاکبر وسط گرد راهت، همه عالم معلّق به فدایت که گفتی «اَوَلسنا علیالحق» دل برده حسین از همهی عالم و آدم دل برده ز ارباب، صدای علیاکبر ای تو آیینهی سیمای پیمبر؛ علیاکبر ای رجزهای تو طوفانی چو حیدر؛ علی اکبر همه عالم فدایت که تویی عشق مطلق به فدایت که گفتی «اَوَلسنا علیالحق» بیتابی ارباب، دلیلش شده زینب زینب شده بیتاب برای علیاکبر جلوی چشم بابا، شده فرق تو منشق به فدایت که گفتی «اَوَلسنا علیالحق»
-
واحد - ابراهیم رحیمی - شرافت مات تشریفات والای علی اکبر تعالی شمه ای از شأن اعلای علی اکبر معاد پیچش زلفش نماد محشر کبری قیامت جلوه ای از قد و بالای علی اکبر تجلی های پیغمبر در این آیینه بی وقفه حرم را میکند محو تماشای علی اکبر هم آوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو هزار الله اکبر کیست همتای علی اکبر به یک جولان چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت عجب شوری به پا کرده است غوغای علی اکبر نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده ست خدا آغوش وا کرده مهیای علی اکبر اگر چه حاصل عمر حسین از دست رفت اما به رسم صبر تاب آورد تا پای علی اکبر غم فرزند سنگین است تا میشد تحمل کرد ولی آخر به خاک افتاد بابای علی اکبر به خاک افتاد طوری که همه گفتند دق کرده به خاک افتاد بین اربا اربای علی اکبر حسین افتاد از پا موقعی که دید افتاده شکافی بین ابرو های زیبای علی اکبر مسیحا آفرین آهی کشید و از نفس افتاد خدایا کاش امکان داشت احیای علی اکبر علی را تکه تکه از تمام دشت آوردند ولی کامل نشد انگار اعضای علی اکبر تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش عموعباس با دیگر عمو های علی اکبر و حالا بین دار الحرب دور عمه سادات بنی هاشم همه جمع اند منهای علی اکبر شاعر : مصطفی متولی
-
واحد - ابراهیم رحیمی - ای قد تو سرو ریاض حسین نور دل فاطمه را نور عین آینه ی تمام قد رسول امید لیلا و عزیز بتول گرفته در دست، قمر آینه تا تو کنی نگاه، در آینه قدرِ شبِ قدر ز گیسوی تو قبله ی ارباب یقین روی تو ملاحت روی نبی در رخت کلیم دلباخته پاسخت گل ز رخ تو رنگ و بو وام کرد چهر تو روز مهر را شام کرد جوانی و به رهروان پیر عشق اکبری و طنین تکبیر عشق یم چو حبابی است به پیش نمت مسیح را چشم شفا از دمت ماه خجالت زده ی چهر توست مهر دلش لبالب از مهر توست مور تو را فخر سلیمانی است خضر پی لبت بیابانی است سرو، سرافکنده ی بالای تو چشم ملائک به کف پای تو یوسف اگر روی تو را دیده بود بساط حُسن خویش بر چیده بود داغ دل لاله به صحرا تویی مایه ی مجنونی لیلا نویی حسین، خود به عالمی دلبرست و آن که برد دل از حسین اکبرست ای حجرالاسود ما خال تو قبله نمای کعبه تمثال تو چشم و دل خامس آل عبا قامت تو قیامت کربلا اذن جهاد اگر تو را داده بود هزار سر به پایت افتاده بود ز پیش چشم اختر افشان او رفتی و بردی ز قفا جان او بانگ خدا حافظی ات چون شنید موی پدر به لحظه ای شد سپید شد چو نسیمی به سویت ره سپر ندید از شکفتن گل اثر نرگس دیده گان خود چو بستی سرو قد پدر ز غم شکستیشاعر : علی انسانی
-
تک عربی
-
تک - میزنم دم ز علمدار رشید حرم عشق شه با کرم عشق؛ مه محترم عشق؛ صفای قدم عشق همان یار که گشته، صنم عشق چکد از لب او بر لب پیمانه، نم عشق همان شاه که باشد سر دوشش، علم عشق نگار دل زارم؛ صفابخش مزارم به جزء عشق جمالش به دل خویش ندارم قرارم و بهارم و شعارم؛ همه دار و ندارم که باشد به شب اوّل قبرم به کنارم دلم عاشق رویش؛ شدم بندهی کویش دلم بسته به مویش؛ قدحنوش سبویش شتابان دل زارم، همهشب جانب کویش چنان برگ خزانیست روان در دل جویش ندارم به خدا جزء هوس دیدن رویش مرا کشته به والله، علیواری خویش اباالفضل امیرم؛ امیر بینظیرم صفابخش ضمیرم که جزء عشق رخش در دل خسته نپذیرم چه خوش باشد اگر باز زند با دو سه تیرم که صیدش شوم و زیر قدمهاش بمیرم ز غیرش، همه سیرم؛ دل از مهر خدایی اباالفضل نگیرم علمدار، اباالفضل؛ سپهدار، اباالفضل جهانگیر و جهاندار، اباالفضل بود دلبر و دلدار، اباالفضل مرا یار، اباالفضل؛ مدد کار، اباالفضل طپشهای دل حیدر کرار، اباالفضل شده در حرم فاطمه پرگار، اباالفضل زنم جار، اباالفضل؛ بود عشق شرربار، اباالفضل بگوید سر دیوانه، سر دار، اباالفضل سرم پر ز هوایش؛ دلم جای ولایش غلامم به سرایش همه هستی و دینم به فدایش ربوده ز سر روحالامین عقل، صدایش بود محور عرش ازلی، دست جدایش حسینبنعلی، سورهی توحید بخواند ز برایش کسی نیست به پایش به قربان نوایش؛ به قربان دعایش دلم گشته خریدار بلایش به قربان گرهبند قبایش لقب، باب حوائج نسب، باب حوائج خداوند نجابت و ادب، باب حوائج دلم غرق کمالش؛ پریشان وصالش دو ابروی هلالش؛ جمالش و کمالش بود زینب کبری، همهجا محو جمالش دلم بندهی نامش؛ گرفتار مرامش که افتاده به نامش نه حاتم، نه سلیمان و نه لقمان که موسیست غلامش حسین است کلامش ببین حسن ختامش به زهراست سلامش قیامت متجلّی شود از وقت قیامش تمامی بهشت است به نامش
-
شور - ابراهیم رحیمی - از غمم تو سوخته جگرم عشق تو کرده در به درم تا روضه خون گفت کرب و بلا عاشقونه زد باز به سرم رؤیای حرم آقای حرم آه نکنی از خونت ردم آه اگه آقا خوب یا بدم آه به امید نگات اومدم وای کربلا کربلا کربلا شوریده و شیدای توام شیرینی رؤیای منی تا به قیامت پای تو ام دین منی دنیای منی آقای منی آه با شهیدان تو یا حسین آه بر سر خوان تو یا حسین باز به دلم حسرت کربلا اباعبدالله
تاکنون نظری ثبت نشده است.