- 1130
- 1000
- 1000
- 1000
شب چهارم محرم 1400 - محمود کریمی و حنیف طاهری
مرثیه خوانی شب چهارم محرم با صدای محمود کریمی و حنیف طاهری، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - شبیه سایه به دنبال شاه میآمد ز شام و کوفه، برایش سپاه میآمد حسین معنی آزادی است؛ این حر بود که در محاصرهی اشک و آه میآمد اگر قدمبهقدم با حسین حرکتکرد ز دور فاصله را با حرم رعایتکرد قرار بود بماند که احترام کنند وگرنه لحظهی اوّل به راه میآمد به نام فاطمه، لببسته از تفاخر شد ز غیر حقّ که شد آزاد؛ تازه حر، حر شد کفشهایم را پر از شن کردهبودم؛ آمدم خاک بر فرق و محاسن کردهبودم؛ آمدم پیش روی مرکبم، پای پیاده آمدم غرق ذکر مادر این خانواده آمدم بیادب بودم ولی بیادّعایم کردهای من امیر لشکری بودم؛ گدایم کردهای من گرفتم راه تو یا تو گرفتی راه من راهزن من بودم امّا تو گرفتی راه من سنگها آوردهام تا بشکنی آیینهام حقّ من این بود؛ دست ردّ زنی بر سینهام من گنهکارم؛ به روی من بیاور لااقل بد گرفتارم؛ به روی من بیاور لااقل تا که دیدی شعله دارد خرمنم؛ گفتی بیا دست خود را بستهام بر گردنم؛ گفتی بیا راه تو بستم؛ به روی خود نیاوردی چرا؟ بشکند دستم؛ به روی خود نیاوردی چرا؟ دست من وا کردی و گفتی: پرت بالا بگیر سر به زیرم دیدی و گفتی: سرت بالا بگیر مژده دادی؛ مادر عالم مرا بخشیده است باورش سخت است، زینب هم مرا بخشیده است لطف زهرا بود اگر مرهون آن چادر شدم صبح حرّابن یزد و حال، تنها حر شدم
-
زمینه - جانی و جانان؛ جان سنه قربان حضرت سلطان؛ جان سنه قربان من شب حر اومدم تو خوبی و من بدم قدم برات خم شده بذار رو چشمام قدم اگه به من نگا کنی و اسم منو صدا کنی منم به اذن مادرت حبیب میشم توو لشکرت میشه که «جون» تو بشم غلامسیاه خواهرت جونمو من میگردونم دور سرت یه رو سیاه بودم منو گرفت از غم سیاهی پرچم برات شدم محرم شور تو، شورم داد شدم حسینآباد هرکی به پات افتاد تازه رو پاش وایستاد رحمت عامی، ختم کلامی آوردم آقا، عرض سلامی منجی جامعه، حسین یاسین و واقعه، حسین رحمت خاص، امام حسن رحمت واسعه، حسین من اومدم که حر بشم نجف نرفته دُر بشم شب همهشب، سحر شود بیهمگان به سر شود بی تو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود بی تو به سر نمیشود ای همه عشق و مهر مادری من نگاه کن ای ارباب به نوکری من فدای قهر و مهر حیدری تو دنیا میشه آباد به رهبری تو بده لیاقت تا با اشارهات قسمت من شه، شهد شهادت صراط مستقیم الیک روحی و قلبی لدیک میگم تا صبح رستخیز شاه، سلام علیک بخون به یاد شهدا سینهزنی توو سنگرا سلام ما، سلام ما به کربلای اطهرت به مرقد مطهرت سلام ما، سلام ما به پیشگاه خواهرت به اکبر و به اصغرت به ساقی دلاورت عاقل و دیوونه مهمونه این خونه رحمت عام تو شبیه بارونه من به تو دل بستم به دامنت دستم شبیه جون آقا مال خودت هستم
-
روضه - خواهرت را دریاب دو پسر دارم و یک سینهی از غم بیتاب مات تصویر غمت اشک در گوشهی چشم پسرانم، شده قاب تا که راهی بشوند به روی آبرویم پیش تو کردند حساب خوب یادم مانده که چگونه حسن از غصّهی مادر، شده آب آه؛ نگذار که باز مردی از ما بشود در غم ناموس، عذاب من از این میترسم که پسرهام ببینند اسیرم به طناب باید این دو بروند تا نبینند مرا بعد تو در بزم شراب تیغ حیدر شدهاند جلوهای از هنر فاتح خیبر شدهاند این دو شمشیر حسین دمبهدم ماحصل زینب و حیدر شدهاند لشکر کوفه و شام محو جنگآوری این دو برادر شدهاند بین میدان نبرد مایهی فخر اباالفضل دلاور شدهاند این دوتا سرو رشید سبب شوق و سرافرازی مادر شدهاند دو سپاه زینب جلوهی دیگری از قاسم و اکبر شدهاند ضربهها کاری شد خونشان ریخت و بر روی زمین، جاری شد تا بیفتند ز پا بین شمشیر و کمان، نوبت همکاری شد پهلوی هر دو شکست روش حمله، همان نقشهی تکراری شد دور از چشم همه مادر این دو پسر، غرق عزاداری شد زنای خیمه رو موقع فرار ببینن بیچادرن، دق میکنن اینا خواهرزادههای حسناند زنا سیلی بخورند، دق میکنن من میرم توو خیمه؛ بیرون نمیام نکنه ازم خجالت بکشی بچّههای منو از خودت بدون مگه من مرده باشم، غریب بشی رفتی بالاسرشون، زحمت شد انقده منو خجالتم نده مراقب باش تو رو زخمی نکنه تیری که توو گردن محمّده انقده از صبح تا حالا، ناله زدی بمیرم! بال و پرت، درد گرفت بدناشونو دیگه خیمه نیار بزار باشن؛ کمرت درد گرفت
-
واحد - حنیف طاهری - سلام الله علی زینب و ما ادراک ما زینب جمال و جلوه ی نورانی خیر النساء زینب جلال مرتضی زینب یگانه مظهر صبر و رضا زینب شکوه عشق و ایثار و وقار و عصمت و شرم و حیا زینب کجا اندیشه ی ما و کجا زینب سلام الله علی زینب دلیل امتداد کربلا زینب مسخر کرد با تیغ کلامش کوفه را زینب چنان که حیدر از بالا صدا زد مرحبا زینب سلام الله یا زینب و ما ادراک ما زینب کسی که می شکافد نیل غم را بی عصا زینب سراپا غرق در ذات خدا زینب که در شام غریبان هم نیفتاد از لبش یا ربنا زینب گرفتار بلا زینب سلام الله علی زینب و ما اداراک ما زینب پرستار سر از تن جدا زینب علمدار حرم بعد از ابوفاضل پناه خیمه ها زینب غم بی انتها زینب و از پایان درک عالم و آدم سفرها مانده تا زینب همان زینب که یک دم خم نشد قد برومندش و صبرش آیت صبر خداوندش نشان افتخارش خون پاک هر دو فرزندش دو فرزندش بلاگردان دلبندش که تنها با حسین است این ملیکه انس و پیوندش همان زینب که اشکش آبرو بخشیده باران را به یغما برده طوفان را دو قربانی مهیا کرد و آنگاه از برادر خواست فرمان را قسم دادش به جان مادرش زهرا گرفت آخر برای کودکانش اذن میدان را و از قلب حرم راهی میدان کرد طفلان را به زیر چادرش پنهان نمود آن چشم گریان را نظر می کرد آن رزم نمایان را میان آن دلاورها همین که فاصله انداخت تیغ و تیر و خنجرها شکست آخر پر و بال کبوترها کمان شد قد و بالای صنوبرها و صحرا پر شد از خون برادرها حسین از خیمه آمد غرق در بغض و خجالت سوی پیکرها ولی در خیمه ی ماتم نشسته زینب کبری گرفته اشک غم از دیده اش با گوشه ی معجر همان زینب که رفت از خیمه دنبال علی اکبر همان زینب که آمد با برادر تا دل لشگر
-
واحد - کوه ارادهای با اقتدار پشت حسین ایستادهای هم شیر زادهای هم شیرزن شدی و دوتا شیر زادهای فخر مخدّرات بانوی باابهّت این خانوادهای مانند مادرت کوبنده حرف میزنی و فوقالعادهای از بس جلیلهای عبّاس دادهای، نخ معجر ندادهای در نزد آفتاب کردی از این دو ماه، عجب استفادهای لشکر کشیدهای از بین خیمه، تیغ دوپیکر کشیدهای این ذوالفقار را با این دوتا پسر، علویتر کشیدهای شانه به مویشان سرمه به چشم این دو برادر کشیدهای ای مادر شهید این نوع درد را دوبرابر کشیدهای انگار یکتنه جام بلای قافلهای سرکشیدهای با اینکه سالها زحمت برای این دو دلاور کشیدهای در محضر حسین حالا قلم به واژهی «مادر» کشیدهای در چهرهات ندید هرگز کسی غم دو جوان رشید را بهتر نبودهاند نشنیدهاند آنچه که گوشت شنید را یا که ندیدهاند از روی تل، هرآنچه که چشم تو دید را بهتر ندیدهاند آنجا که پای زجر به خیمه رسید را بهتر ندیدهاند این قامتی که بین خرابه، خمید را بهتر ندیدهاند در شام، کوچهگردی و بزم یزید را بهتر ندیدهاند یک سال و نیم، موی سراسر سپید را
-
شور - من از اهالی دیار عشقم من از قبیله و تبار عشقم هنوزم از دم امام امت هلاک عشق و بیقرار عشقم عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک عشق یعنی یه شهید با لبای تشنه سینهچاک منم که جاموندم از شهادت به حقّ قرآن و حقّ عترت امید من اینه با ولایت که رونقی شده به کار عشقم عشق یعنی یه جوون، یه جوون بینام و نشون عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون به یاد صوت اذان اکبر به یاد ظهر و نماز دلبر به یاد تسلیم امر داور غلام پروردگار عشقم عشق یعنی یه پدر که شبا بیداره تا سحر عشق یعنی یه خبر، خبر یه مفقودالاثر گرفته دل هوای کربلا رو بیا ببین به روی نی، سرا رو آتیش گرفت دامن خیمهها رو منم اسیر یادگار عشقم عشق یعنی یه پیام تا بقیهالله و قیام عشق یعنی یه کلام پابهپای فرزند امام
-
شور - حنیف طاهری - سلام بر شهید کربلا بر عزیز مصطفی سلام بر حسین لشکر سینه زنا تحت فرمان حسین جان به قربان لب خشک و عطشان حسین می کشم از دل آه ابی عبدالله یابن رسول الله یا ابی عبداالله یا ابی عبدالله سلام بر عزیز فاطمه بر امیر علقمه سلام بر قمر سلام بر قمر باب حاجات همه یار و غمخوار حسین گوش به فرمان توایم ای علمدار حسین ساقی بی دستی تو یا ابوفاضل مظهر سر هستی تو یا ابوفاضل
تاکنون نظری ثبت نشده است.