منو
شب سوم محرم 1400 - محمود کریمی و حنیف طاهری

شب سوم محرم 1400 - محمود کریمی و حنیف طاهری

  • 7 تعداد قطعات
  • 2 دقیقه مدت قطعه
  • 1015 دریافت شده
مرثیه خوانی شب سوم محرم با صدای محمود کریمی و حنیف طاهری، 1400

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 2:56
    روضه - گفتم حسین بغض دلم ناگهان شکست بغض گلوی مأذنه وقت اذان شکست در راه عشق آنکه هوس خورد و خرد شد پیش همه غرور زلیخا چنان شکست مجنون که بی محلی لیلا کشید گفت ظرف مرا فقط جلوی دیگران شکست باید که در طریق تو زانوی درس زد پیش کسی که پیش شما ایتخوان شکست قرب خدا بدون توسل نمی شود بالا نرفت آنکه زد و نردبان شکست حتی بساط چای شما غصه می خورد امروز خود به خود دو سه تا استکان شکست با خطبه ام به شام نشان داده ام حسین زینب نخورده است درین امتحان شکست امروز در محله ی برده فروش ها دیدی چگونه حرمت این خاندان شکست سبز و کبود و زرد شده رنگ دخترت با پای زجر قامت رنگین کمان شکست جوری یزید ضربه ی دستش شتاب داشت دندان تو که جای خودش خیزران شکست
  • 8:47
    زمینه - تو دلای ما یه حرمه پای ضریح، یه علمه پای علم، یه عالمه دل گرفتاره هلال سه شبه، پره غمه می‌چکه اشک، نمه‌نمه توو ماتم اون‌که همه عشق علمداره شب نزول آیاته شب تموم حاجاته دوباره لیلةالقدره شب رقیّه ساداته بابا؛ به این خانه بنگر غریبانه خاک زمین گشته محفلم مثل این دلم جای دخترت ویرانه‌ویرانه مدار آسمون دور سرش برادراش دور و برش دل می‌بره با چادرش عشق عمو جونه زخمایی که نشست روی پرش شد دردسر توو سفرش شد شبیه به مادرش توو دل ویرونه سه‌ساله‌ست و تووی دستاش تمومه اختیاراته کجایید ای گرفتارا شب رقیّه ساداته موی یتیمانت، جانت، بازآ و کن شانه بر شمع نورانی سرت، خون حنجرت جان من شده پروانه‌پروانه وقتی فاطمه‌ی قافله شد پاها پر از آبله شد هم‌سفرش حرمله شد دنبال بابا بود اون‌شبی که رسید آخرسر روضه می‌خوند تا به سحر بابا بیا منو ببر خرابه غوغا بود همه فرشته‌ها دورش الهه‌ی کراماته آروم‌جون باباشه شب رقیّه ساداته یک‌شب بیا منزل من؛ روشن‌نما محفل من آتش گرفت مویم؛ وین چشم کم‌سویم از درد پهلویم، رویم هردم زنم ناله امّا ز دستان ساربان، طعن شامیان جان نمی‌برد دردانه‌دردانه
  • 10:47
    روضه - بابا تو برگشتی یا من خوابم ؟ امشب که شام غصّه‌ها سرشد بعد از گذشتن از چهل منزل ویرونه‌ی ماهم منوّر شد پس نوبت ماهم رسید آخر می‌خوام توو آغوش سرت باشم دیدم که تو دلتنگ زهرایی گفتم شبیه مادرت باشم اینجا که می‌بینی شباش سرده گرمای روزاش مثل آتیشه اون گوشه، اون خاکا رو می‌بینی؟ اون رخت‌خواب دخترت میشه دور و برت رو خوب تماشا کن اینجا خرابه بود؛ خونه‌ام شد اون لکّه‌های قرمز رو خاک اون، جانماز عمّه جونم شد توو این خرابه، کار من هر روز یا بغض و گریه یا بهونت بود اون‌ورتر، اون دیوار که خیسه شب‌ها برا من جای شونت بود شب‌ها با درد پهلو، صبح می‌شه روزام با سیلی، غروب می‌شه دستام؛ چشام؛ پاهام؛ سرم؛ گوشام بابایی چیزی نیست؛ خوب میشه تعریف کن از اون چهل‌منزل واسم بگو از روزا و شب‌هات گفتن که تو پیش خدا بودی پیش خدا زخمی شده لب‌هات؟ اون‌شب که ما از کربلا رفتیم گفتن سرت یک جای دور بوده گفتن که تو پیش خدا بودی حتماً خدا هم توو تنور بوده چیزی نپرس از کربلا تا شام سخته بگم از اون‌همه آزار بابایی! من دیگه سه‌سالم نیست یک عمر شد، رفتن از اون بازار سخته بگم از قصّه‌ی زخمام واسه تو که دریای احساسی راستی بابایی بین این مردم شخصی به نام زجر می‌شناسی؟ من گم شدم؛ اومد سراغ من موهام شد بیشتر پریشونت گفتم عمو؛ سیلی زد و بعدش با طعنه گفت: این هم عمو جونت چادر نمازم رو نبردن که تووی مدینه جاگذاشتم من بابا چرا خیره به گوشامی اصلاً مگه گوشواره داشتم من؟ دستامو پنهون می‌کنم پشتم بازم یه جاهاییش معلومه این حلقه‌ی قرمز، کبودی نیست تو فکر کن جای النگومه هرجا که می‌شد مارو چرخوندن با سختی رو پاهام می‌ایستم بزم نمی‌دونم چی بود اونجا من حتّی اسمش هم بلد نیستم از معجرا و چادرا بابا چیزی نپرس از من؛ نمی‌دونم اون‌قدر می‌دونم که این روزا از آستین پاره ممنونم امشب اگه با تو نیام بابا واسه سه‌سالت خیلی بد می‌شه خشتی که جای بالشم بوده امشب برام سنگ‌لحد می‌شه زخمام به کار من میاد آخر امشب همش بال و پرم می‌شه من با سر تو میرم از اینجا ویرونه از امشب، حرم می‌شه
  • 4:26
    روضه - حنیف طاهری - دشت تاریک و من از ترس به خود لرزیدم ناگه از دور سیاهی کسی را دیدم به سوی طفل ز ره مانده قدم برمیداشت ناله ای زیر لب و دست به پهلو می ذاشت قامتش بود خم و چهره ی او نیلی بود حتم دارم که همان هم اثر سیلی بود گفت بنشین به برم دخترک خسته ی من تا نوازش کندت بازوی بشکسته ی من گفت ای آیینه ی رخسار من هر دو چشمت هم چو چشم تار من تک تک اعضای تو چون مادر است اما روی تو از روی من نیلی تر است دست عدو بزرگتر از صورت من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام
  • 7:58
    واحد - حنیف طاهری - از بالا نگاهم می‌کنی بابا من پایینم و چشام به چشماته دشمنت میگه با طعنه و خنده دختر حسین! این سر باباته آروم نداره دل پر خونم پس کی منو توو بغل می‌گیری اون‌که سرت رو برید؛ من رو زد آهم نداشت توو دلش تاثیری ای وای! تا دم آخر تووی آتیشم؛ پر تشویشم ای وای! می‌دونم بابا که همین امشب تو میای پیشم دردارو تحمّل می‌کنم امّا طعنه‌ها برای من مکافاته به اونی‌که گفت «تو خارجی هستی» گفتم اسم من «رقیّه ساداته» اون دختر کوچیکه بابایی حالا به سرنیزه عادت داره ما دخترای رسول‌الله‌ایم ما و اسرات؟ وقاحت داره ای وای! من و بیماری؛ توو گرفتاری یا غم و زاری امّا می‌دونم حتّی با همین حالم، تو دوستم داری دل‌خونم و حالمو نمی‌دونن دل‌تنگم و حرفامو نمی‌فهمن تو صورتمو ببینی، می‌فهمی این شمر و سنان چقدر بی‌رحمن آخه بگید که کجای دنیا دختر سه‌ساله، دستش می‌لرزه امّا همین‌که تو بابام هستی واسم به یه عالمی می‌ارزه ای وای! می‌باره بارون ولی تو نیستی دیگه باباجون ای وای! ترک لب‌هات دیگه از یادم نمی‌ره بیرون
  • 5:01
    واحد - آیا می‌آید؟ امشب برای دیدنم، بابا می‌آید بابا دوبخش است؛ با سر می‌آید یا که نه با پا می‌آید یا شهرشان را با گریه ویران می‌کنم من؛ یا می‌آیدهرچند زخم است؛ امّا به چشمش، صورتم زیبا می‌آید عمّه کمک کن؛ این موی اندک را ببافم تا می‌آید جانانم آمد؛ عمّه بیا عمّه بیا، مهمانم آمد هم پیکرت را از سر جداکردن هم از تن، سرت را گویا شکستند؛ قبل از بریدن، استخوان گردنت را
  • 4:18
    شور - نسیم به پرچم می‌خوره چشام به زمزم می‌خوره برام تموم گریه‌ها یه روز به دردم می‌خوره من با غم تو زنده می‌مونم با محرّم تو زنده می‌مونم پای پرچم تو زنده می‌مونم ندا به عالم می‌رسه که عشق، دمادم می‌رسه بازم توو اوج بی‌کسی حسین به دادم می‌رسه من با دم تو زنده می‌مونم با محرّم تو زنده می‌مونم پای پرچم تو زنده می‌مون

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی