- 18
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام موسی کاظم (ع) 97 - حنیف طاهری
مرثیه خوانی شهادت امام موسی کاظم (ع) با صدای حنیف طاهری، 1397
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست آن به که کار خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند ...
-
زمینه - کنج زندون بلا مثل یه شمع روشنم آه از این زنجیر غم میسوزه زخم گردنم قاتل بی معرفت بس که زده به پیکرم جز لباس پاره ای چیزی نمونده از تنم حرمت سن و سالم و شکسته بالمو نداشت تو زندون هی پا گذاشت رو غیرتم به خاک غربتم چشامه گریون پر از غصه و درده نگام دلم تنگ واسه بچه هام منو گریه های بی صدام غریب و مضطرم من واویلا موسی ابن جعفرم من واویلا با تب و لرز و لب پاره میگم ذکر خدا دیگه کم کم انگاری دارم میشم حاجت روا سوزش زخم زبون ها ناسزا ها جای خود دارم اتیش میگیرم از اثر زهر جفا یه عمری توی قفس زدم نفس نفس دادن ازارم بی هوا بی خبر زدن دم سحر زدن به جسم زارم حالا که روی خاک سرم شده لحظه های آخرم رضا پس کجایی پسرم بیا بالا سر من واویلا علی اکبر من واویلا هر چی که بگم ادا نمیشه حق مطلبم کاری کردن که یادم بره تو روزم یا شبم گاهی یاد روضه های مادر و پشت درم بعضی وقتا پریشون عمه جانم زینبم میخوندم از کرب و بلا سر رو نیزه ها غروب و غوغاش مخدرات چش به راه یه لشکر و نگاه بمیرم ای کاش چقدر شلوغ دور و برش چی شد عبا و انگشترش زدن جلو چشم مادرش عزیز حیدر حسین واویلا غریب مادر حسین واویلا
-
تک - یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر در آیینه ی طلعت اوست پیدا جلال و جمال خداوند اکبر دعایی به کویش به یک ختم قرآن سلامی به قبرش به صد حج برابر نسیمی که برخیزد از کاظمینش ز مشک است بهتر ز عطر است خوش تر یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر به هر سو کنم رو به هر جا نهم پا دلم دور گلدسته هایش زند پر به موسی بن جعفر ببر عرض حاجت که موسی بن عمران به کویش زند در کلامش به گفتار و گفتار قرآن عروجش به زندان عروج پیمبر یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
-
روضه - دلا بگو به مؤذن که وقت تکبیر است اذان بگو که اذان را هزار تفسیر استصبا برو به رضا گو به دیدنم آید که هر چه زود باید به دیدنم دیر است گفتم به صبا درد دل خویش بگویم دیدم به سیه چال صبا را گذری نیست گیرم که صبا را گذر افتاد چه گویم دیگر ز من و درد دل من خبری نیست تا بال و پرم بود قفس را نگشودند امروز گشودند قفس را که پری نیست
تاکنون نظری ثبت نشده است.