- 370
- 1000
- 1000
- 1000
وفات حضرت ام البنین (س) 92 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی وفات حضرت ام البنین (س) با صدای میثم مطیعی، 1392
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردیمعمای ادب را با همین ابیات حل کردیرباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانومیان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردیفرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت راهمان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردیکشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چندتمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردیچه شیری دادهای شیران خود را که شهادت رادرون کامشان شیرینتر از شهد و عسل کردیرباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شدبه تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردیشاعر: محسن رضوانی
-
زمینه - کوچه به کوچه شده دل ما در به در روضه ی غم تو سینه به سینه شراره زده حسرت دیدار حرم تو ای خون جگر از عزای پدر ای سینه زن عزای علی مادر چه شود به دعای تو من هم بشوم فدای علی تا بگیرم انتقام سیلی ات بسته ام من با شهیدان عهد خون تا که شاید اینچنین نامم رود در زمره ی فاطمیون ای قرار جان و دل ها فاطمه هستی ما در دو دنیا فاطمه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه ای یک تنه خود سپاه علی ای ماه علی پناه علی او گشته شهید نگاه تو گشتی تو شهید راه علی دل بسته گره به چادر تو آنگونه که لاانفصام لها آنسان که به ماه غم حسین آنسان که به شاه کرب و بلا انتهای کوچه ی تنهایی ات می رسد تا برفراز نیزه ها شعله های خانه ات دارد ادامه تا خیام کربلا
-
زمینه - یاور و یار حبل المتین سیدتی ام البنینبانوی بیت الولا و دین سیدتی ام البنینهستی تو فدای مکتبذکر تو نغمه های یا ربگفتی هستم کنیز زینبیا ام الابالفضلای به ولایت نور دو عین مادر حامی حسینحبیبه ی شاه عالمین مادر حامی حسینگفتی ای نور چشم مادرفانی عشق عالمینیپسرم تو عبد حسینییا ام الابالفضلام البنین نور چشم تو به علقمه به علقمهذکر لبش شد به موج خون یا فاطمه یا فاطمهحاجت تو آخر روا شددست او از تنش جدا شدمحو روی خیرالنسا شدیا ام الابالفضلشاعر : حاج امیر عباسی
-
نجوا - دوباره گفتم : دیگر سفارشت نکنمدوباره گفتم : جان تو و حسین ، پسر !دوباره گفتم و گفتی : " به روی چشم عزیز ! "فدای چشمت ، چشم تو بی بلا مادرمدام بر لب من " ان یکاد " و " چارقل " استکه چشم بد ز رخت دور ، بهتر از جانم !بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ایاگر چه من هم " جوشن کبیر " می خوانم ...شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدیشنیده ام که علم بر زمین نمی افتادشنیده ام که به آب فرات ، لب نزدیفدای تشنگی ات ... شیر من حلالت بادبگو چه شد لب آن رود ، رود تشنه ی من ! بگو چه شد لب آن رود ، ماه کامل من !بگو که در غم تو رود رود گریه کنمکدام دست تو را چید میوه ی دل من ؟!بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید ؟که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد ؟بگو بگو که بدانم چه آمده به سرتبگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد ...همین که نام مرا می برند می گریماز این به بعد من و آه و چشم تر شده ایچه نام مرثیه واری ست " مادر پسران "برای مادر تنهای بی پسر شده ای
تاکنون نظری ثبت نشده است.