منو
شهادت حضرت فاطمه (س) شب چهارم فاطمیه اول 95 ، حسین سازور

شهادت حضرت فاطمه (س) شب چهارم فاطمیه اول 95 ، حسین سازور

  • 4 تعداد قطعات
  • 7 دقیقه مدت قطعه
  • 239 دریافت شده
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب چهارم فاطمیه اول با صدای حسین سازور، 1395

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 7:55
    مدح - برکه ای خشکیده ام دریا به دردم می خورد جام من خالی شده صهبا به دردم می خورد سوی هر کس می روم، فورا رهایم می کند بنده ای زارم فقط مولا به دردم می خورد فتنه ها می آید و هر کس به سویی می رود لحظه های امتحان تقوا به دردم می خورد شرط توبه در رضای حجت الله است، پس... ... رخصت صاحب زمان تنها به دردم می خورد سائلم... دار و ندارم این دل ویرانه است ظاهرا بی ارزش است اما به دردم می خورد گرچه فردا بیشتر محتاج لطف مادرم مادری اش از همین حالا به دردم میخورد مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا نوکری خانه ی زهرا به دردم می خورد مُهر و امضایی که بر روی دلم زد فاطمه بیشتر از هر زمان فردا به دردم می خورد عرش حق لرزید وقتی فاطمه با خنده گفت: طرحِ تابوتی که گفت اسماء به دردم می خورد
  • 11:38
    غزل و روضه - صورتی داری که می بینند در آن ماه را در تو می جویند عاشق ها ، رسول الله را صورتی داری که در شب مثل رخسار قمر می کند روشن زمان راه رفتن ، راه را کاش می شد تا بلا گردان چشمانت کنند این همه دلبسته و مجنونِ خاطر خواه را شک نداریم عاقبت یک روز لیلی می شود می پرستد هر کسی از عشق ، ثارالله را یادمان دادند ؛ ” کُلّ الخَیر فی بابِ الحُسین “ از تو می خواهیم افتادن بر آن درگاه را کعبه ی دل می شود از شش طرف در ذهن ها می کنی شش گوشه با خود قبر شاهنشاه را گوشه ای از معجزات تو مسلمان سازی است بنده ی رب می کنی هر بنده ی گمراه را کاشکی باشیم ما هم زنده در عصر ظهور تا ببینیمَت که یاری می کنی خونخواه را تو مُقطّع می شوی ما هم فقط لب می گَزیم پس کجا باید بگوییم این غم جانکاه را ؟ ای جوان ، بالای جسمت پیر مرد کربلا می کِشد بیرون چگونه از دل خود آه را ؟ رفتنت ، یعنی که سوی چشم بابا می رود احتمالا گم کند در بازگشتش ، راه را شد شب هشتم ” جوانان بنی هاشم… ” تو هم دوست داری جور دیگر این دم کوتاه را شاعر : محمد قاسمی
  • 7:08
    نوحه - آهسته قدم بزن یوسف کربلای من وداع کند اهل حرم ستون خیمه های من میروی پاره پاره این دلم علی تویی تمام حاصلم آینه دار مادری علی قدم بزن کمی مقابلم تازه جوان من علی روح و روان من علی پشت سر نظر نما دل نگرانم ای جوان بدرقه راه تو شد اشک روانم ای جوان مرو جوان خوش صدای من به چشم تر ببین دعای من ببین فتاده با جدایی ات چه لرزشی به دست و پای من تازه جوان من علی روح و روان من علی با زانو رسیده ام کنار تو ای پسرم از هر سو نیزه شده نثار تو ای پسرم خورده بهم تمام گیسویت جدا شده دو طاق ابرویت چگونه در بیاورم علی به دست خود نیزه ز پهلویت تازه جوان من علی روح و روان من علی
  • 4:38
    واحد - من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم واژه های بدنت سخت به هم ریخته است سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟ مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم میوه های لب تو روی زمین ریخته است بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف! قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم سفره ات پهن شده در همه دشت ، کریم ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم لشـــگر روبـرویت "آکله الاکبـــــاد" اســت کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید : تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم مادرت نیست ولی منتظر سوغات است! عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم شاعر : مصطفی هاشمی نسب

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی