- 926
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت فاطمه (س) مجید بنی فاطمه
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) با صدای مجید بنی فاطمه، ایام فاطمیه اول سال 1395
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
قرار بود دلم را پر از قرار کنی مرا سپیدترین بخت روزگار کنی نهال سبز من ای زخم خورده پاییز بنا نبود مرا باغ بی بهار کنی هنوز طفل بزرگ تو هشت سالش نیست مرا چه زود جوانم یتیم دار کنی گفت بمان غریب نمانم نرو زمین نخورم اگر چه قامت خم کار ذوالفقار کنی سری تکان بده پلکی بزن به خاطر من چه می شود که علی را امیدوار کنی
-
خدا حافظ ای، دردها رنج ها خداحافظ ای، شهر نامردها خداحافظ ای، ماجرای فدک خداحافظ ای، کوچه،سیلی،کتک خداحافظ ای،جان افروخته خداحافظ ای،سینه ی سوخته
-
نرو بمون دلیل اشک و آهم نرو نرو بمون رفیق نیمه راهم نرو این روزا من پر از دلهرم با نگات از تو دل می برم از دره سوخته که رد میشم بی اراده زمین میخورم جلو صورتت نگیر معجر و سه ماهه که من ندیدم تو رو میفتم به پات عزیزم نرو واویلا با چه حالی میگیری وضو جون من دیگه دختر عمو تو قنوت نماز شبت ذکر عجل وفاتی نگو ببین آسمون چه بارونیه هوای خونه زمستونیه چرا گوشوارت هنوز خونیه واویلا نرو بمون من و یه دنیا دلواپسی نرو بمون چیکار کنم با این بی کسی نرو بمون بگو به من که قصه چیه نرو بمون بگو پیرهن برای کیه خونمون خونه ماتمه دیگه سهم حسینت غمه نیمه شب میپره از تو خواب هی صدا میزنه تشنمه میسوزه دلم به تاب و تبه همین بچه ای که تشنه لبه یه روز سر جدا جلو زینبه واویلا
-
دوباره مرغ دلم آشیانه می خواهد ترانه ای سخنی عاشقانه می خواهد دوباره آتش عشقم زبانه می گیرد دوباره بهر غم دل کرانه می خواهد بیا که سبز ترین شاخه های باغ بهشت ز دانه دانه اشکت ترانه میخواهد به کوچه کوچه شهر مدینه غوغاییست تنی نحیف کجا تازیانه می خواهد دوباره زلف پریشان زینب و کلثوم ز دست عاطفه آمیز شانه می خواهد
-
بی مادری کشیدم کسی خبر نداره چادر خاکی دیدم کسی خبر نداره بی خبرن مردم از حال ِ من ِ خسته بی خبر ِ زینب از دستی که شد بسته خون بود و خون بود مادر نیمه جون بود واسش بمیرم آخه خیلی جوون بود وسط کوچه دیدم که نفسش بریده چادرشو یه گوشه رو صورتش کشیده بی خبرن مردم من بدجوری ترسیدم هیچکی ندید اما جون دادنشو دیدم درد من این بود مادر رو زمین بود دیدم از اون روز دیگه خونه نشین بود خون بود و خون بود مادر نیمه جون بود واسش بمیرم آخه خیلی جوون بود جلوی چشمم افتاد آتیش در به جونش میبینم از رو مسمار داره میریزه خونش بی خبرن مردم ، که پشت در ِ مادر بین همین خونه شد یاس علی پر پر دود بود و دود بود صورتش کبود بود داغ یتیمی واسه ما خیلی زود بود خون بود و خون بود مادر نیمه جون بود واسش بمیرم آخه خیلی جوون بود
تاکنون نظری ثبت نشده است.