منو
شهادت امام حسن مجتبی (ع) - 28 صفر 98 - حنیف طاهری

شهادت امام حسن مجتبی (ع) - 28 صفر 98 - حنیف طاهری

  • 4 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 350 دریافت شده
مرثیه خوانی شهادت امام حسن مجتبی (ع) با صدای حنیف طاهری، 1398

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:24
    روضه - اى جاده ‏هاى داغ وطن را بیاورید پروانه ‏هاى باغ، چمن را بیاورید شب‏هاى شعر از غم دل‏هاى اهل بیت مانند ابر نام دو تن را بیاورید اى زهرهاى منتظر ظهر تشنگى روز حسین نیست حسن را بیاورید او شاهراه دوًم شهر شهادت است آن زخمى سکوت و سخن را بیاورید در اوج آه گفت جگر گوش ه‏هاى من، وقت سفر شده‏ ست کفن را بیاورید حرفى نمانده است به جز غربت بقیع دیگر چقدر تیر؟ بدن را بیاورید مولا ، براى این همه قلب بدون عشق آن اشک‏هاى سنگ شکن را بیاورید تقصیر زهر نیست که مسموم مى کند با سنگ نام کوزه و زن را بیاورید در مرز مِهر پاى گذرنامه هایمان هر سال مُهر سینه زدن را بیاورید کى مى رسد که بشکفد این جمله بر لبت دوزخ بس است شاعر من را بیاورید شاعر : علی حیدرزاده
  • 5:35
    واحد - یا کریم! یاکریم گنبد توام گنبدی که بی‌کبوتر است یا... پر از کبوتران بی‌پر است یا کریم! تو نسیمی و نسیم، جای پا نمی‌نهد به روی خاک قبر تو، درون قلب ماست یا کریم! تو کریمی و کریم دست‌های سائلان خانه را که پس نمی‌زند مرغ جان ما برای دیدنت درون سینه‌مان دگر نفس نمی‌زند یاغریب! گرچه شهر ما مدینه نیست بهر میزبانی غصه‌های تو سینه‌های ما که سینه نیست ما کبوتریم... بهر طوف گنبد تو پر کشیده‌ایم هر کجا که بوی فاطمیه می‌دهد سر کشیده‌ایم شعر های خسته‌ای که من هنوز نا سروده‌ام برای تو جان هر غریب عالم، ای امام صبر! فدای تو راستی بقیع جمعه‌ها غروب با کدام روضه گریه می‌کند؟ راستی! روضه‌خوان غربت تو کیست؟ کیست آنکه تشنه محبت تو نیست چهره‌ات درون هاله‌ای از آتش و عطش نهفته است هیچ شاعری به پاس آن حماسه‌ات یک غزل نگفته است دست‌های خالی مرا ببین که خسته‌اند مثل پهلوی نجیب مادرت شکسته‌اند سبز وساده و صبور نور پشت نور تشنگی، صلح و قهر کوزه‌ای پر آب، زهر مهربان و خسته و نجیب پر ز عطر سیب ای مدینه را غریب یا کریم اهل بیت
  • 7:40
    واحد - گل پرپر، بیا مادر ، سرم و بذار رو زانوت بیا اما ، جون بابا ، دستت و نگیر به پهلوت من به آرزوم رسیدم، به سوی تو پر کشیدم من همون جا جون دادم که ، چادر خاکیت و دیدم من که تنها، بین غمها، هی غم و غصه می خوردم زهر کینه ، تو مدینه ، اگرم نبود می مردم این برام شد یه معما ، که چرا تو اوج غمها تو همش به من میگفتی : نگی از کوچه به بابا کردم از غم، ناله هر دم، دوست و دشمن شررم زد خنده های قاتل تو ، صد تا زخم بر جگرم زد گوشه ی غریبی شد جام ، کشیدن سجاده از پام پیش چشمم روی منبر، ناسزا گفتن به بابام اگه اون روز، روز پر سوز، یکمی بودم بزرگتر توی کوچه ، میشدم من ، سپر تن تو مادر میمیرم روزی هزار بار، وقتی یادم میاد ای یار بی هوا زد تو رو دشمن ، با صورت خوردی به دیوار
  • 6:43
    روضه - محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی