منو
ولادت حضرت زینب (س)، سعید حدادیان

ولادت حضرت زینب (س)، سعید حدادیان

  • 6 تعداد قطعات
  • 9 دقیقه مدت قطعه
  • 550 دریافت شده
مدیحه سرایی به مناسبت ولادت حضرت زینب (س) با مدیحه خوانی سعید و محمدحسین حدادیان، سال 1397

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 9:02
    باز به بیت مصطفی بتول دیگر آمده رسول را سول را، دوباره کوثر آمده بتول را بتول را، یگانه دختر آمده حسین را حسین را، خجسته خواهر آمده رضا و حلم و صبر را، بزرگ مادر آمده شهید را شهید را، پیام آور آمده ائمه را ائمه را، چراغ انجم است این دختر اوّل علی، بتول دوّم است این کوثر کوثر نبی، آی? رحمت آمده دختر دختر نبی، مادر خلقت آمده زهر? زهر? علی، اختر عصمت آمده شمس? شمس? حیا، یا مه عفت آمده حبیبة الله است و از مام محبت آمده ولیة الله است و در بیت ولایت آمده آین? محمّدی طلعت دلربای او در او خلاصه می شود حسین و کربلای او علیست زیب هستی و، زینت اوست دخترش زهم گشوده دست دل چو جان گرفته در برش بوی بهشت یافته، از دم روح پرورش فاطمه بوسه می زند، به عارض منوّرش بال زند سوی حسین، از سر دوش مادرش سلام ما، درود ما، به زینب و برادرش بهشت بود و هست او، اسیر و پای بست او عجب مدار اگر علی، بوسه زند به دست او ای شرف بلند خون، هماره از پیام تو وی گرفته آبرو، شهادت از قیام تو سکّ? صبر را خدا، نقش زده به نام تو مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو زنده کنار قتلگه، به صبر تو امام تو نطق تو در سکوت تو، تیغ تو در نیام تو تو در قیام کربلا، قیامت آفریده ای تو از دم پیمبری، امامت آفریده ای تو در سخن پیمبرِ کلام وحی بر لبی تو با پیام کشتگان، حیات بخش مکتبی تو در خرابه ها، چو قرص ماه در شبی تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی تو زیب دامن نبی، تو زین امّی و ابی تو زینبی، تو زینبی، تو زینبی، تو زینبی نه ساره ای، نه هاجری، نه آسیه نه مریمی چو مادرت سیّدة النّساء کلّ عالمی توئی که بهر کربلا، وجودت آفریده شد توئی که در خطابه ات، تمام وحی دیده شد توئی که با رسالتت، پیام حق شنیده شد توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد توئی که با عدالتت، نخل ستم بریده شد اگر چه سرو قامتت، زبار غم خمیده شد به جسم و جان سرکشان، ریخت شرار نطق تو حسین سرفراز شد، به ذوالفقار نطق تو
  • 2:26
    منم منم که از ازل، گدای کوی زینبم هماره دست التجا، بود به سوی زینبم مرثیه خوان کربلا، قصیده گوی زینبم پَرد هماره مرغ دل، در آرزوی زینبم در ازدحام حشر هم، به جستجوی زینبم به جان مادرش قسم، اگر کند نظاره ام سزد جهیم باغ گل، شود به یک اشاره ام
  • 4:30
    بشرا که خدا کوثر دیگر به علی داد وز بهر شرف گوهر دیگر به علی داد با حسن دو مه اختر دیگر به علی داد بعد از دو پسر، دختر دیگر به علی داد محبوبه ی ذات احد ذوالمن هستی سر تا به قدم آینه ی پنج تن هستی مه خنده زد و مهر دل آرای شبش خواند خورشید سماوات کمالات و ادبش خواند لبخند زد و آیه ی وحی از دو لبش خواند هماره ای پیغمبر اکرم ز شرف زِین اَبش خواند این زین اَب، زین اُم و زین رسول است مرأت خدا طالیه ی زهرا بتول است نخلی که بود ریشه ز گلزار الستش کوهی که حوادث نتوان داد شکستش مبهوت خدا دیده ی توحید پرستش زیبد که زند دست خدا بوسه ز دستش با آن که به اصحاب کساء نور دو عین است از لحظه ی میلاد نگاهش به حسین است
  • 4:50
    گر علی ابن ابیطالب بود معیار صبر آن که صبرش با علی گردد برابر زینب است مادرش آموزگار مکتب شرم و حیا فارغ التحصیل دانشگاه مادر، زینب است هست از درهای جنت یک درش باب الحسین پاشو می گویم کلید قفل آن در زینب است گفت و پیغمبر حسینم هست کشتی نجات نجات من حسینِ، حیات من حسینِ برات من حسینِ، ممات من حسینِ
  • 5:31
    آستان دیدیم و پیشانی شدیم آسمان دیدیم و بارانی شدیم عشق آمد باز طوفانی شدیم بعد از این عُمّانِ سامانی شدیم نوبت گنجینه الاسرار شد حرف زینب شد علی تکرار شد باز شور موج این دریا علی ست باز جان این مسمّط‌ ها علی ست تا تپیدن‌ های دل ها یا علی ست حرف اول حرف آخر یا علی ست مرتضی امشب سلامش زینب است فاطمه این بار نامش زینب است ناگهان جان جهان را دیده‌ ای روی دستی آسمان را دیده‌ ای بیکران در بیکران را دیده‌ ای چار دریا توأمان را دیده‌ ای گرچه این خانه پر از نیلوفر است دختر اما باز چیزی دیگر است در تنَزل حق تعالی زینب است این خدایم نیست اما زینب است این حسین است این حسن یا زینب است تا علی زهراست زهرا زینب است آمد و جام خدا بر لب رسید اولین و آخرین زینب رسید کیست زینب کیست این مرد آفرین کیست زینب یک تنه فتح‌ المبین زن مگو خاک درش نقش جبین زن مگو دست خدا در آستین زن اگر این است مردی چیست چیست فاطمه داند که زینب کیست کیست کیست این خورشید فردای حسین ما رایت الّا جمیلای حسین عین و شین و قاف در حای حسین آمده تا پُر کند جای حسین این که زیر شهپرش عباس بود پله‌ های منبرش عباس بود کیست این روح شکوه ذوالفقار کیست معنی علی در کارزار کیست او بِنتُ‌ الجلال اُختُ الوقار کیست او باید بگوید سازگار ای که در تصویر انسان زیستی کیستی تو کیستی تو کیستی از نجف گفتیم مدهوش تو بود از عَلَم گفتیم بر دوش تو بود از حرم گفتیم آغوش تو بود از دلت گفتیم در جوش تو بود گرچه در ابعاد عالم گفته‌ ایم هرچه گفتیم از شما کم گفته‌ ایم آفرید از دل تو را از جان تو را ریخت حق در قالب انسان تو را قبله وقتی هست سرگردان تو را سجده باید کرد هر دوران تو را تو خودت بیت الحرامی کم که نیست عمه جان نه امامی کم که نیست کعبه‌ی شش گوشه شش در داشتی خوش به حالت شش برادر داشتی از محبت شش برابر داشتی چار پَر اما دو شهپر داشتی نوری و عالم نمی‌ بیند تو را چشم نامحرم نمی‌ بیند تو را هیچ کس اینگونه حیدر را ندید در حجاب حق پیمبر را ندید بر جحاز ناقه منبر را ندید زیر پایی کاخ کافر را ندید هیچ کس اینگونه سرداری نکرد هیچ کس اینسان جگرداری نکرد کربلا بر شانه‌ هایت بود و دید شاهد پروانه‌ هایت بود و دید خیمه‌ها گلخانه‌ هایت بود و دید نوبت دردانه‌ هایت بود و دید بی حسینت زود پیرت کرده‌ اند ریسمان ها دستگیرت کرده‌ اند
  • 3:18
    آه ای دل از پریشانی بخوان روضه‌ ای از آنچه می‌ دانی بخوان از وداعی سخت بارانی بخوان اندکی عُمّانِ سامانی بخوان گرچه عمان مُنزوی شد روضه شد این مسمط مثنوی شد روضه شد خواهرش بر سینه و بر سر زنان رفت تا گیرد برادر را عَنان سیل اشکش بست بر وى راه را دود آهش کرد حیران شاه را در قفاى شاه رفتى هر زمان بانگ مهلاً مهلا اش بر آسمان کاى سوار سرگران کم کن شتاب جان من لَختى سبک تر زن رکاب تا ببوسم آن رخ دلجوى تو تا ببویم آن شکنجه موى تو شه سراپا گرم شوق و مست ناز گوشه‌ ی چشمى را بدو سو کرد باز دید مشکین مویى از جنس زنان بر فلک دستى و دستى بر عَنان پس زِ جان بر خواهر استقبال کرد تا رخش بوسد الف را دال کرد همچو جان خود در آغوشش کشید این سخن آهسته در گوشش کشید کای عنان گیر من آیا زینبی؟ یا که آه دردمندان در شبی؟ با تو هستم جان خواهر همسفر تو به پا این راه کوبی من به سر جان خواهر در غمم زاری مکن با صدا بهرم عزاداری مکن معجر از سر پرده از رخ وا مکن آفتاب و ماه را رسوا مکن

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی