- 965
- 1000
- 1000
- 1000
گفتند پر بگشا و خود برخیز از شاخه
مولودی خوانی ولادت امام رضا (ع) با صدای محمود کریمی، سال 1387
متن شعر:
گفتند پر بگشا و خود برخیز از شاخه
بیا با ما که در این شب
در این رحمت بدون بال و پر هم میتوان پرواز کرد و رفت تا اوج تماشاها
بیا با ما که با هم بال بگشاییم
با ما که تا جلد آستان آسمان گنبد زرد رضا باشیم
اگر چه بال و پر بسته
اگرچه زخمی و خسته
ولی من هم پریدم پر گشودم
تا که دیدم بی کرانی را شکوه گنبد و گلدسته های آسمانی را
تمام آرزویم را
نه تنها ما
که خورشید و تمام اختران
گردی در این صحن سراهایند
تمام آسمان چون کاسه خالی که در دست گداهایند
در میان خیل انبوه گدایان ، دردمندان ، دوایش خوش هویدا بود
نقش دلربا تر از بهشت و باغ هایش
بین کاشی کاری دیوارها و طاق های آبگین گونش
نشستم روی سقا خانه اش
در ازدحام بالهای پرنیان پوش فرشته در فرشته
و احساس کبوتر بودنم را تازه فهمیدم
و بستم رشته پرواز خود را با هزاران زائر دیگر
به قفل پنجره فولاد آقا هر چه محکم تر
و گفتم : ای کران تا بیکران صحن و رواقت
زائرم کردی و غم ها را زدودی از وجودم
زبانم ، آشیانم ، آب و نانم داده ای
بگذارم اینجا بال و پر گیرم
در اینجا این وسیع نور
قاصد گردم این زوار عاشق را
همان دشت شقایق را
بگو تا نامه بر باشم
زبام خود هوایم کن
برای یک سفر امشب دعایم کن
که تا کرب و بلا پر گیرم و بوسم دوباره خاک سرخی را که بوی سیب سرخ می آید
از آن شش گوشه روشن .
هواییم هواییم
دوباره کربلاییم
متن شعر:
گفتند پر بگشا و خود برخیز از شاخه
بیا با ما که در این شب
در این رحمت بدون بال و پر هم میتوان پرواز کرد و رفت تا اوج تماشاها
بیا با ما که با هم بال بگشاییم
با ما که تا جلد آستان آسمان گنبد زرد رضا باشیم
اگر چه بال و پر بسته
اگرچه زخمی و خسته
ولی من هم پریدم پر گشودم
تا که دیدم بی کرانی را شکوه گنبد و گلدسته های آسمانی را
تمام آرزویم را
نه تنها ما
که خورشید و تمام اختران
گردی در این صحن سراهایند
تمام آسمان چون کاسه خالی که در دست گداهایند
در میان خیل انبوه گدایان ، دردمندان ، دوایش خوش هویدا بود
نقش دلربا تر از بهشت و باغ هایش
بین کاشی کاری دیوارها و طاق های آبگین گونش
نشستم روی سقا خانه اش
در ازدحام بالهای پرنیان پوش فرشته در فرشته
و احساس کبوتر بودنم را تازه فهمیدم
و بستم رشته پرواز خود را با هزاران زائر دیگر
به قفل پنجره فولاد آقا هر چه محکم تر
و گفتم : ای کران تا بیکران صحن و رواقت
زائرم کردی و غم ها را زدودی از وجودم
زبانم ، آشیانم ، آب و نانم داده ای
بگذارم اینجا بال و پر گیرم
در اینجا این وسیع نور
قاصد گردم این زوار عاشق را
همان دشت شقایق را
بگو تا نامه بر باشم
زبام خود هوایم کن
برای یک سفر امشب دعایم کن
که تا کرب و بلا پر گیرم و بوسم دوباره خاک سرخی را که بوی سیب سرخ می آید
از آن شش گوشه روشن .
هواییم هواییم
دوباره کربلاییم
تاکنون نظری ثبت نشده است.