- 4218
- 1000
- 1000
- 1000
منم اهل آبادی آب ها
مولودی خوانی ولادت امام زمان (عج) با صدای محمود کریمی، سال 1387
متن شعر:
منم اهل آبادیِ آب ها
منم خانه بر دوش گرداب ها
به چشمم ببین خانهٔ خویش را
بنا کرده ام روی سیلاب ها
من از اهل دریایم و میشوم
بدون تو مانند مرداب ها
خیال تماشای آبادیت
ربوده ز چشمان من خواب ها
نوای نِیَم، آتشینتر شدم
که میسوزم از آه بیتاب ها
بیا تا که از طرح ابروی تو
بسازیم تا کعبه محراب ها
کجایی که جام محبت زدیم
همه روی دل طاق نصرت زدیم
قدم زن، دلم جمکرانی شده
قنوت زمین آسمانی شده
و در مسجد کوفهٔ قلب من
دوباره به پا ندبه خوانی شده
بدون تو در کوچههای بهشت
تمامی گلها خزانی شده
نصیب دلی که به دنبال توست
فقط حسرتی جاودانی شده
نگاهت چرا در پس ابرهاست
نشانت چرا بی نشانی شده
در این جام خالی شرابی بریز
که هنگامهٔ سر گِرانی شده
به آیینه بندان چشمم بیا
قدم زن به دامان چشمم بیا
قسم بر نگاهت، دلم دست توست
خداوندی این حرم دست توست
نوشتم روی کعبهٔ سینه ام
اگر اذن باشد علم دست توست
مرا مینویسی فدایت شوم
که از روز اول قلم دست توست
در این ازدحام گدا آمدیم
که آیینههای کرم دست توست
تو گیراترین جام کوثر شدی
بده گیسوان را به دستانِ باد
که عالم ببیند چه محشر شدی
در این فصل پاییزی بی کسی
تو خورشید گلهای پرپر شدی
شب ما زمستانی و سردِ سرد
بهشتم! به گلخانه ات باز گرد
بزن آتشم شعله ات پا گرفت
که کار من و عشق بالا گرفت
بزن آتشم نازِ چشمت که چشم
به دنبال تو راه دریا گرفت
چه گلهای یاسی که مجنون عشق
فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت
به نامت سلیمانِ دل سکه زد
شفا را ز دستت مسیحا گرفت
برای تماشای اعجاز تو
پرِ دامنت دست موسی گرفت
منم بغض سر در گمی شما
مرا کشتی از قبل، کجایی بیا
متن شعر:
منم اهل آبادیِ آب ها
منم خانه بر دوش گرداب ها
به چشمم ببین خانهٔ خویش را
بنا کرده ام روی سیلاب ها
من از اهل دریایم و میشوم
بدون تو مانند مرداب ها
خیال تماشای آبادیت
ربوده ز چشمان من خواب ها
نوای نِیَم، آتشینتر شدم
که میسوزم از آه بیتاب ها
بیا تا که از طرح ابروی تو
بسازیم تا کعبه محراب ها
کجایی که جام محبت زدیم
همه روی دل طاق نصرت زدیم
قدم زن، دلم جمکرانی شده
قنوت زمین آسمانی شده
و در مسجد کوفهٔ قلب من
دوباره به پا ندبه خوانی شده
بدون تو در کوچههای بهشت
تمامی گلها خزانی شده
نصیب دلی که به دنبال توست
فقط حسرتی جاودانی شده
نگاهت چرا در پس ابرهاست
نشانت چرا بی نشانی شده
در این جام خالی شرابی بریز
که هنگامهٔ سر گِرانی شده
به آیینه بندان چشمم بیا
قدم زن به دامان چشمم بیا
قسم بر نگاهت، دلم دست توست
خداوندی این حرم دست توست
نوشتم روی کعبهٔ سینه ام
اگر اذن باشد علم دست توست
مرا مینویسی فدایت شوم
که از روز اول قلم دست توست
در این ازدحام گدا آمدیم
که آیینههای کرم دست توست
تو گیراترین جام کوثر شدی
بده گیسوان را به دستانِ باد
که عالم ببیند چه محشر شدی
در این فصل پاییزی بی کسی
تو خورشید گلهای پرپر شدی
شب ما زمستانی و سردِ سرد
بهشتم! به گلخانه ات باز گرد
بزن آتشم شعله ات پا گرفت
که کار من و عشق بالا گرفت
بزن آتشم نازِ چشمت که چشم
به دنبال تو راه دریا گرفت
چه گلهای یاسی که مجنون عشق
فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت
به نامت سلیمانِ دل سکه زد
شفا را ز دستت مسیحا گرفت
برای تماشای اعجاز تو
پرِ دامنت دست موسی گرفت
منم بغض سر در گمی شما
مرا کشتی از قبل، کجایی بیا
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان