- 1167
- 1000
- 1000
- 1000
در سامره می بینم قرص قمری دیگر
مولودی خوانی ولادت امام زمان (عج) با صدای عباس حیدرزاده، سال 1386
متن شعر:
در سامره می بینم قرص قمری دیگر
وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشری
یا آمنه آورده پیغامبری دیگر
طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده
چشم همگان روشن نرجس پسر آورده
من رحمت بیحد را در سامره می بینم
من خلد مخلّد را در سامره می بینم
من جلوه ی سرمد را در سامره می بینم
من عبد مؤیّد را در سامره می بینم
من طلعت احمد را در سامره می بینم
من حسن محمّد (ص) را در سامره می بینم
ای منتظران خیزید با خصم در آویزید
در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید
امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس
برگرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس
خوردیم شراب نورر از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس
دل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس
مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید
روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید
گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید
هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید
در طلعت او دیدند آئینه ی احمد را
مانند علی می خواند قرآن محمّد (ص) را
اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت
هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیه ی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت
هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفت
آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت
من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم
من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم
متن شعر:
در سامره می بینم قرص قمری دیگر
وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشری
یا آمنه آورده پیغامبری دیگر
طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده
چشم همگان روشن نرجس پسر آورده
من رحمت بیحد را در سامره می بینم
من خلد مخلّد را در سامره می بینم
من جلوه ی سرمد را در سامره می بینم
من عبد مؤیّد را در سامره می بینم
من طلعت احمد را در سامره می بینم
من حسن محمّد (ص) را در سامره می بینم
ای منتظران خیزید با خصم در آویزید
در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید
امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس
برگرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس
خوردیم شراب نورر از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس
دل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس
مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید
روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید
گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید
هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید
در طلعت او دیدند آئینه ی احمد را
مانند علی می خواند قرآن محمّد (ص) را
اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت
هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیه ی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت
هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفت
آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت
من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم
من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم
تاکنون نظری ثبت نشده است.