- 440
- 1000
- 1000
- 1000
از آسمان هفتم دنیا خبر رسید
مولودی خوانی ولادت امام حسن مجتبی (ع) با صدای محمدرضا طاهری، سال 1392
متن شعر:
از آسمان هفتم دنیا خبر رسید
بر شانه های اهل زمین بال و پر رسید
زنجیر کرده اند شیاطین خاک را
پرواز کن که مهلت ابلیس سر رسید
شب زنده دار گیسوی این ماه را بگو
بعد از چارده شب یلدا سحر رسید
او دومین تجسم سیب بهشتی است
از شاخسار نور نبوت ثمر رسید
اذن خداست زاده کعبه پدر شود
بر دستهای مادر هستی پسر رسید
مادر پدر به سجده مناجات می کنند
با این پسر به خلق مباهات می کنند
از روح خود به کالبد من دمیده است
آن که مرا ز خاک شما آفریده است
آقا نگاه کن چقدر خوب دست حق
عکس تو را به قاب نگاهم کشیده است
از خانه علی به همه کوچه های شهر
بوی غذای نذری زهرا رسیده است
از لحظه تولد تو شیر مادرت
با طعم یا علی به دهن تو چکیده است
با گریه تا محله سادات هاشمی
با کاسه ای به دست گدایت دویده است
امشب نگاه من به در خانه شماست
روزی من به دست کریمانه شماست
ای ماه روی تو شده الگوی آفتاب
روی شما کجا و بر و روی آفتاب
از آسمان ابری گهواره ریخته
بر صورت لطیف تو گیسوی آفتاب
کم گفتم اوج مرتبه ات را حلال کن
ای ایستاده بر سر سکوی آفتاب
با این همه زیادی نور تو مانده ام
یعنی هنوز کم نشده روی آفتاب
بس که دلت به حال گدایان شهر سوخت
می آید از مزار شما بوی آفتاب
داراییم برای گدایان مثال شد
یک بار نه دو بار نه بلکه سه بار شد
من میهمان هر شبه میزبانیت
ای میزبان فدای تو و میهمانیت
هم سفره غروب گدای مدینه ای
حاتم به وجد آمده از مهربانیت
فهمیدن مسیر عبور سخت نیست
از کشته های عشق گرفتم نشانیت
هر وقت از تو میل به گفتار می کنم
مثل نسیم روی به گلزار می کنم
نام تو مثل خوردن قند مکرر است
پس حق بده که این همه تکرار می کنم
زبان روزه دم خانه توام
با جرعه نگاه تو افطار می کنم
متن شعر:
از آسمان هفتم دنیا خبر رسید
بر شانه های اهل زمین بال و پر رسید
زنجیر کرده اند شیاطین خاک را
پرواز کن که مهلت ابلیس سر رسید
شب زنده دار گیسوی این ماه را بگو
بعد از چارده شب یلدا سحر رسید
او دومین تجسم سیب بهشتی است
از شاخسار نور نبوت ثمر رسید
اذن خداست زاده کعبه پدر شود
بر دستهای مادر هستی پسر رسید
مادر پدر به سجده مناجات می کنند
با این پسر به خلق مباهات می کنند
از روح خود به کالبد من دمیده است
آن که مرا ز خاک شما آفریده است
آقا نگاه کن چقدر خوب دست حق
عکس تو را به قاب نگاهم کشیده است
از خانه علی به همه کوچه های شهر
بوی غذای نذری زهرا رسیده است
از لحظه تولد تو شیر مادرت
با طعم یا علی به دهن تو چکیده است
با گریه تا محله سادات هاشمی
با کاسه ای به دست گدایت دویده است
امشب نگاه من به در خانه شماست
روزی من به دست کریمانه شماست
ای ماه روی تو شده الگوی آفتاب
روی شما کجا و بر و روی آفتاب
از آسمان ابری گهواره ریخته
بر صورت لطیف تو گیسوی آفتاب
کم گفتم اوج مرتبه ات را حلال کن
ای ایستاده بر سر سکوی آفتاب
با این همه زیادی نور تو مانده ام
یعنی هنوز کم نشده روی آفتاب
بس که دلت به حال گدایان شهر سوخت
می آید از مزار شما بوی آفتاب
داراییم برای گدایان مثال شد
یک بار نه دو بار نه بلکه سه بار شد
من میهمان هر شبه میزبانیت
ای میزبان فدای تو و میهمانیت
هم سفره غروب گدای مدینه ای
حاتم به وجد آمده از مهربانیت
فهمیدن مسیر عبور سخت نیست
از کشته های عشق گرفتم نشانیت
هر وقت از تو میل به گفتار می کنم
مثل نسیم روی به گلزار می کنم
نام تو مثل خوردن قند مکرر است
پس حق بده که این همه تکرار می کنم
زبان روزه دم خانه توام
با جرعه نگاه تو افطار می کنم
تاکنون نظری ثبت نشده است.