منو
شب شهادت امام سجاد (ع)، محمدرضا طاهری

شب شهادت امام سجاد (ع)، محمدرضا طاهری

  • 6 تعداد قطعات
  • 12 دقیقه مدت قطعه
  • 593 دریافت شده
مرثیه سرایی به مناسبت شهادت امام سجاد (ع) با مرثیه خوانی محمدرضا طاهری، سال 1396

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 12:40
    زهر از راه رسیده است ز دادم برسد می رود زخم جگر سوز به مرحم برسد مرگ آبی است که بر آتش قلبم برسد چشم بارانیم از گریه روی هم برسد سینه ی من دم آخر چقدر سنگین است زیر پا نیست ولی مثل پدر سنگین است به خدا زندگیم سخت تر از مردن بود کار هر روز و شبم خون جگر خوردن بود مشکی از اشک سر دوش مژه بردن بود از دل خاطره ها روضه ها درآوردن بود روز و شب کرب و بلا دم نظرم بود فقط سختی شام بلا در نظرم بود فقط نیمه شب دیدن مهتاب عذابم می داد گریه ی بچه ی بی خواب عذابم می داد دیدن ظرف پر از آب عذابم می داد گریه کن، ذبح قربانی و قصاب عذابم می داد گذر از کوچه و بازارمنو آتش زد رفتن و دیدن گلزار مرا آتش زد دیدن سفره ی نان، بوی غذا کشت مرا مجلس فاتحه و ختم و عزا کشت مرا دیدن پیراهن، عمامه، عبا کشت مرا غارت معجر ناموس خدا کشت مرا صید افتاده ی در بند کمند آبم کرد دیدن دختر با موی بلند آبم کرد چه چهل سال غریبی که در افسوس گذشت در شرار محن و غربت محسوس گذشت هر شب خاطر آشفته به کابوس گذشت روز من با عرق شرم ز ناموس گذشت ما را که در انظار گذر می دادند از سر بام همه هلهله سر می دادند مونس بی کسی و غربت ما سلسله بود سر آزردن ما شام چه بی حوصله بود آتش از چهار طرف منتظر قافله بود نمک زخم دلم قهقهه ی حرمله بود تا رسیدم می مظلومه ی من بزم یزید سر نی شد موی عباس به یکبار سپید از روی تخت نگاهی به تکبرمی کرد شعر می خواند ز می هی قدحی پر می کرد مست از شمر سر آورده تشکر می کرد به سر زخم از این فتح تفاخر می کرد با سر چوب، سر قاری قرآن افتاد هم لبش ریخت به هم، هم دو سه دندان
  • 6:20
    خدایا مگه میشه یادم بره کربلا رو خدایا روی دامن بچه ها شعله ها رو غرور ترک خرده ی دختر مرتضی رو خدایا، خدایا یه عمره که شیر خوار می بینم می میرم یه صید گرفتار می بینم می میرم یه ذبحی تو بازار می بینم می میرم خدایا، خدایا، خدایا یه عمره یه طفلی می بینم که خوابه می سوزم می بینم یه ماهی که بیرون آبه می سوزم تو فکرم میاد این عزیز ربابه می سوزم می دیدم جلوی بابام صف کشیدند داداشم تلظی می کردو می دیدم سرش رو با تیر زنده زنده بریدند خدایا شب دفن بابام چقدر زجر کشیدم به روی حصیر جسمشو دونه به دونه چیدم رو جسمش ردی از عصای پیرمردا دیدم تو صحرا برا درد کمک دست نداشتم با دستام رگاشو روی خاک گذاشتم لبم را ز روی گلوش برنداشتم
  • 13:17
    مرد دعا در بستر بی تاب است شال عزا بر دوش محرابت از داغ زین العابدین مدینه شد به شور و شین غوغا دارد دل بقیع ز شورش حسین حسین وای وای وای امام آزاده، امیر سجاده، به قبله افتاده وای وای وای امام من المظلوم، امام من المظلوم در همه عمر خو کرده با گریه شاخه ی گل بو کرده با گریه چشمش هر دفعه خورده است، به ظرف آب، به سَر زده با یاد حلق پاره ی گل رباب، به سر زده وای وای وای چه صحنه ها دیده، سر جدا دیده، تن رها دیده وای وای وای امام مَن المظلوم، امام من المظلوم خاطره ها چون یادش می آیند لشکریان با آتش می آیند با یاد شام و کوفه و هزار و یک جسارتش خون می گرید به زینب و به دوره ی اسارتش وای وای وای به کوچه و بازار، ز هجمه ی انظار حرم کشید آزار امام مَن المظلوم، امام من المظلوم
  • 5:01
    من که یعقوب ترین یعقوبم اسوه ی صبر دو صد ایوبم هیجده لاله ی پرپر دیدم هیجده یوسف بی سر دیدم به ابالغریب، به ابالمظلوم دیده ام سخت ترین قائله را صید بی بال و پر حرمله را به ابالغریب، به ابالمظلوم لعنت بر آن که مرکب خود لعل تازه زد دیدم سپاه روی بدنها دویده است یک تار موی عمه ی ما را کسی ندید پوشانده بود نور حسین این حمیده را
  • 3:20
    آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت آخری نیست بر این گریه بی پایانت آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان بیشتر می شود انگار غم پنهانت زهر هر چند که یک روز به دادت آمد تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت غیر زینب چه کسی درد تو را می داند که چه آورده خرابه به دل ویرانت سخت سوزاند دلت را غم آن جسم کبود خواهرت بود که جان داد روی دامانت خیزران تا که به دستان کسی می بینی درد می گیرد ناگاه لب و دندانت
  • 6:09
    منم قاهر، منم والی، منم غالب منم لحظه به لحظه درد را طالب حسین بن علی را اولین نائب علی بن حسین بن علی بن ابیطالب منم دریای بی ساحل منم پیغمبری که کربلا بر او شده نازل نه یک بخشش، تمام بخش هایش کاملاً کامل تمام کربلا با سوره های قاسم و عون و علیِ اکبر و آیات کوتاه علیِ اصغر و آیات مکی ابوفاضل منم آنکه سنان و ازرق و خولی و شمر و حرمله با هم مرا گشتند هی قاتل همین که چشم وا کردم خودم دیدم علیِ اکبر پیش چشم بابایم قدم میزد قدم میزد، دل بابا و نظم شانه های محکم عباس و سقف آسمان را با قدم هایش به هم میزد برای قدِّ بابایم خمیدن را رقم میزد همین که چشم بستم در میان دشت غوغا شد همین که چشم وا کردم بمیرم قاتلش از پیکرش پا شد نفهمیدم چه شد از حال رفتم تا صدایی آمد از دشمن چرا ساکت نشستید آی فرزند رشیدش در میان خاک صحرا ارباً اربا شد شاعر : مهدی رحیمی

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی