- 1126
- 1000
- 1000
- 1000
آسمون وقت غروب آفتاب غم رسیده
مرثیه خوانی وفات حضرت زینب (س) با صدای مهدی سلحشور، 1388
متن شعر:
آسمون وقت غروب
آفتاب غم رسیده
همون آفتابی که یک عمر
خورشید و رو نیزه دیده
زل بزن به این مناجات
شور و حال و تاب و تب را
که نمی بینه زمونه
دیگه این نماز شب را
امان امان امان
امان از دل زینب
دیگه خنده ای نداشته
به جز این روزای آخر
آخه داره میره کم کم
وعده داره با برادر
تا یه جرعه آب می بینه
غصه هاش میشه لبالب
یاد تشنه ها می افته
داره راحت میشه زینب
قصه زینب و چشماش
بدتر از هم ندیدن
جلوی چشای زینب
یوسف و گرگا دریدن
حالا یادگار زینب
پیرهن شاه غریبِ
که هنوز مخمل خونه
غرق عطر یاس و سیبِ
اما غیر از چشم خیسش
پیرهن سرخ شهیدش
داره یه زخم قدیمی
بین موهای سفیدش
هنوزم از سر زینب
خون دل می باره نم نم
گمونم که چوب محمل
بوده تیغ ابن ملجم
میگه زیر لب برادر
یادته لحظه آخر
یادته گودی مقتل
اومدم پیشت برادر
حالا باید تو بیایی
چشم به راهتم عزیزم
چون می خوام که زندگیمو
زیر پای تو بریزم
متن شعر:
آسمون وقت غروب
آفتاب غم رسیده
همون آفتابی که یک عمر
خورشید و رو نیزه دیده
زل بزن به این مناجات
شور و حال و تاب و تب را
که نمی بینه زمونه
دیگه این نماز شب را
امان امان امان
امان از دل زینب
دیگه خنده ای نداشته
به جز این روزای آخر
آخه داره میره کم کم
وعده داره با برادر
تا یه جرعه آب می بینه
غصه هاش میشه لبالب
یاد تشنه ها می افته
داره راحت میشه زینب
قصه زینب و چشماش
بدتر از هم ندیدن
جلوی چشای زینب
یوسف و گرگا دریدن
حالا یادگار زینب
پیرهن شاه غریبِ
که هنوز مخمل خونه
غرق عطر یاس و سیبِ
اما غیر از چشم خیسش
پیرهن سرخ شهیدش
داره یه زخم قدیمی
بین موهای سفیدش
هنوزم از سر زینب
خون دل می باره نم نم
گمونم که چوب محمل
بوده تیغ ابن ملجم
میگه زیر لب برادر
یادته لحظه آخر
یادته گودی مقتل
اومدم پیشت برادر
حالا باید تو بیایی
چشم به راهتم عزیزم
چون می خوام که زندگیمو
زیر پای تو بریزم
تاکنون نظری ثبت نشده است.