منو
وای از نگاه بی خرد بی مرام ها

وای از نگاه بی خرد بی مرام ها

  • 1 تعداد قطعات
  • 10 دقیقه مدت قطعه
  • 103 دریافت شده
مرثیه سرایی به مناسبت شهادت امام سجاد (ع) با صدای مهدی اکبری، سال 1395

وای از نگاه بی خرد بی مرام ها
بر نیزه بود جاذبه انتقام ها
بازی کودکانه اطفال گشته بود
پرتاب سنگ از وسط پشت بام ها
آن روز از تمامی دیوارهای شهر
با سنگ می رسید جواب سلام ها
در مدخل ورودی آن سرزمین درد
از بین رفته بود دگر احترام ها
وای از محله های یهودی نشین سنگ
وای از صدای هلهله و ازدحام ها
یک کاروان به ناقه عریان گذر نمود
آهسته از میان نگاه عوام ها
بر نیزه های گمشده در لابلای دود
هجده سر بریده نشسته بدون خود
حسین حسین حسین حسین
در سرزمین شام خزان بهار بود
از گریه جاده ها همگی شوره زار بود
ناموس اهل بیت به صحرای بی کسی
بر ناقه بدون عماری سوار بود
در بین ناقه های یتیمان هاشمی
هجده عدد ستاره دنباله دار بود
آن روز نیزه دار سر حضرت حسین
تنها به فکر جایزه و کسب و کار بود
در جمع کاروان کف پاهای دختری
زخمی تکه سنگ و یا اینکه خار بود
صف های چند بد صفت تازیانه دار
دور و بر کجاوه زینب قطار بود
گویا که بود لعل لب و مغز استخوان
آماده معانقه با چوب خیزران
حسین حسین حسین حسین
دروازه پر ز لهو و لعب ساز و هلهله
رقاصه های شهر به دنبال قافله
تجارها برای خرید و فروش سر
بنشسته اند بر سر میز معامله
از روی نیزه ها به زمین می خورد مدام
آن سر که با سه شعبه جدا کرد حرمله
از بس رقیه دخترمان تازیانه خورد
در استخوان گردنش افتاد فاصله
با چادری که پاره و یا تکه تکه بود
در زیر تازیانه ادا کرد نافله
در بین بغض و ناله و فریاد بی کسی
گفتم میان آن ملاء عام با گله
احوال ما برای چه بهتر نمی شود
این آستین پاره که معجر نمی شود
نقل و نبات دور سر اهل کاروان
عید آمده برای تماشاچیان مان
یک عده در میان زمین های دور شهر
مشغول جمع آوری چوب خیزران
یک عده هم دوباره برای ادای نذر
می آورند مجمر خرما و تکه نان
انگار کاسب یکی از کوچه های شهر
تشت طلا فروخته با قیمت گران
شب ها سه ساله دخترمان گریه می کند
از درد پا و درد سر و درد استخوان
با خود همیشه حجمه زنجیر می کشد
شبهای سرد پهلوی او تیر می کشد
اسم خرابه آمد و روحم شرر گرفت
قلبم گرفته بود کمی بیشتر گرفت
در داخل خرابه نه گودال قتلگاه
گنجشک پر شکسته ما بال و پر گرفت
وقتی طبق برابر او خورد بر زمین
لکنت زبان حال داد درد کمر گرفت
راس بریده با نگه گریه آورش
از ما سراغ مقنعه و سیم و زر گرفت
شکر خدا که حضرت ختمی ماب مان
با پای سر دوباره از ما خبر گرفت
تا بوسه زد به گونه بابا رقیه مرد
مامور سر رسید و طبق را گرفت و برد

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 10:15

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی