با اجرای غلامرضا پیروی
متن شعر:
ای زجسم و جان نهان دیدارِ تو
گم شده عقل و خرد در کارِ تو
هست عقل و جان و دل محدودِ خویش
کی رسد محدود در معبودِ خویش
ای زپیدائیّ خود بس آشکار
با وجودت کی بود کس، آشکار
چند گویم ،کانچه گویم آن نه ای
چند جویم، کانچه جویم آن، نه ای
هر زمان این راه بی پایان تر است
خلق هر ساعت در آن حیران تر است
چون نمی یابم سرِ این رشته باز
هم چو سوزن مانده ام سرگشته باز
گر فلک، گرمهر و مه، گر اختر است
هر شب و هر روز سرگردان تر است
متن شعر:
ای زجسم و جان نهان دیدارِ تو
گم شده عقل و خرد در کارِ تو
هست عقل و جان و دل محدودِ خویش
کی رسد محدود در معبودِ خویش
ای زپیدائیّ خود بس آشکار
با وجودت کی بود کس، آشکار
چند گویم ،کانچه گویم آن نه ای
چند جویم، کانچه جویم آن، نه ای
هر زمان این راه بی پایان تر است
خلق هر ساعت در آن حیران تر است
چون نمی یابم سرِ این رشته باز
هم چو سوزن مانده ام سرگشته باز
گر فلک، گرمهر و مه، گر اختر است
هر شب و هر روز سرگردان تر است
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
کاربر مهمان